باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

دختر ماه

مادرم گفت که نه پسرک بال نداشت پسرک کولی بود

پسرک قدرت پرواز نداشت حوره اما پرسشش از کوه بود

و چنین کرد شبی

در شبی چون امشب دختر ماه به کالسکه ابر آمد آهسته فرود

تا بدانی که به او وعده نمود تاجی از گل به سر دختر بود

به او گفت:بیا

کوه می خواست بگوید که نرو دختر ماه به او گفت بیا

در تنش قدرت پرواز تپید از سر کوه پرید اما...اما پرپروازش را

سنگهای ته دره شکست دختر ماه به کالسکه نشست وبر...بالا...بالا

از آن پس همه کولیها دربدر کوه به کوه در پی اش می گردند

ونمی یابندش ودگر هیچ کس از دختر ماه خبری نشنیده...

بچه ها خوابیدند مادرم ساکت شد همه خاموش شدند

شب تابستان بود همه خوابیده به بام بام ها با پشه بند

مثل کشتی می ماند آسمان چون همه شب روشن بود

وترا میدیدم که برون آمدی از هاله ماه و فرود آمدی از پله نور

با همان تاج گل دختر ماه

هرگز این قصه ندانست کسی

آنشب آمد به سرای من و خاموش نشست

سر فرو داشت نمی گفت سخنی

نگهش از نگهم داشت گریز آه این درد مرا می فرسود

او به دل عشق دگر می ورزید!

شب تابستان بود همه خوابیده به بام بام ها با پشه بند

مثل کشتی می ماند آسمان چون همه شب روشن بود مادر پیر من هر شب می گفت

قصه زیبایی و در آن شب پرسید:بچه ها قصه کی؟؟ دختر ماه؟؟؟

همه گفتند بگو مادر پیر من آنشب می گفت: آسمان بودو زمین بودودگرهیچ نبود

ماه وخورشید عروسی کردند و کسوفی که زفاف آنهاست آندو را داد خدا دست به دست

ابرها حجله آنها گشتند و سپس باریدندبه زمین همچون برف که نیفتد به زمین چشم عروس

و زمستان آمد

روزها رفت و سپس دختر ماه به دنیا آمد ماه و خورشیدوزمین دور شدند

وجدایی از همان دوران پیدا شد

پای یک کوه بلند که سیه چادر کولی ها بود پسری عاشق شد

عاشق دختر ماه عاشقی را آورد... گریه ها کردواین دریا حاصل گریه اوست

یک شبی رفت به کوه روی آن کوه بلند رو به معشوقه خود کردوگفت:

ای همه پیکر نور من تورا می خواهم که تو از روز نخست متعلق به منی

دخترماه به آن کولی گفت:توهم از آن منی و ترا می خواهم

پس بیا این بالا وعده وصل من و تو اینجاست

بچه ها پرسیدند؟؟

رفت بالا؟؟...

آری................. 

با تشکر ازمریم عزیز که این شعر را واسه من ایمیل کرد.مریم جان مهربانی و دوست داشتنی بودن ثانیه ای از صفات شما را نمی تواند وصف کند....سپاس......  

 

************** 

 سلام به تمامی دوستان عزیزم شرمنده همه شما هستم که این روزا به علت مشغله زیاد کمتر  

میتونم  بهتون سر می زنم امیدوارم که به بزرگواری خودتون منو ببخشید از تمامی نظرات و ایمیلاتون ممنونم