باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

از ایران تا آمریکا داوطلب کمک به یک کارگر

ماه قبل فقط یک زخم کوچک بود، حالا حفره‌ای که به استخوان رسیده. مثل کاردی که به استخوان زن خانواده رسید تا به محض دیدن عکاس خبرگزاری مهر بگوید: «کمک‌مان کنید. روزگارمان خیلی سخت می‌گذرد.»


مجله مهر: عکس‌هایی که هفته گذشته از زندگی حسین رستمی و خانواده‌اش منتشر شد، یک برش واقعی از روزگار کارگر ساده مریوانی بود که 8ماه قبل در ساختمان نیمه کاره‌ای صدمه دید و خانه‌نشین شد. یک گوشه نیم ساعته از زندگی زنی که هر روز زخم بستر همسرش را می‌شوید و پانسمان می‌کند اما زخم هر روز عمیق‌تر می‌شود و عفونی‌تر. حالا حفره به اندازه مشت یک دست است که پوست و ماهیچه را گذرانده و به استخوان‌های ران رسیده.

هزینه‌های سنگین بیمارستان برای خانواده رستمی که تحت پوشش بیمه نبودند و شانه خالی کردن کارفرما از تامین این هزینه‌ها کار را به جایی رساند که شکستگی لگن و آسیب ستون فقرات، حسین رستمی را از کار افتاده کرد. مراجعه این خانواده به بهزیستی مریوان هم نتوانسته بود آنها را در اولویت حمایت قرار دهد. رئیس بهزیستی مریوان می‌گوید که هم ما به این بیمار دیر رسیدیم هم آنها دیر اقدام کردند و وضعیت آنقدر حاد شد که حالا هزینه‌های درمان از عهده بهزیستی مریوان برنمی‌آید و حسین رستمی نیاز به کمک مردم خیر دارد.

سید مهدی حسینی که برای عکاسی از مراسم آیینی کردستان راهی این منطقه شده بود، خیلی اتفاقی از ماجرای کارگر مریوانی باخبر شد و برای عکاسی به خانه استیجاری‌شان رفت. خودش می گوید: «حداکثر نیم ساعت برای عکاسی وقت داشتم و وقتی رسیدم، همسر حسین آقا داشت زخم را می شست. همانجا ایستادم و عکاسی کردم. چند روز بعد از انتشار عکس‌ها ده‌ها نفر تماس گرفتند و اعلام آمادگی کردند تا به این خانواده کمک کنند. عده‌ای برای تامین هزینه‌های درمانی و هزینه‌های زندگی اعلام آمادگی کردند، عده‌ای برای خرید تحت ویژه بیماران قطع نخاعی داوطلب شدند، یک شرکت پخش دارو در اصفهان تمایل به کمک نشان داد و حتی خبر دارم چند نفر از پزشکان تهرانی داروهای کمیابی را برای درمان زخم بستر حسین رستمی به مریوان فرستاده‌اند.»

اما تماس‌های مردمی به همین جا ختم نمی‌شود. عده‌ای از ایرانیان ساکن آلمان، آمریکا و امارات هم با خبرگزاری مهر تماس گرفتند تا در تامین بخشی از هزینه‌های درمانی حسین رستمی مشارکت داشته باشند.

وزیر بهداشت یک ساعت بعد از انتشار عکس ها دانشگاه علوم پزشکی کردستان را مسئول پیگیری وضعیت درمانی حسین رستمی کرد و بعد از آن بود که کارگر مریوانی به بیمارستان امام خمینی(ره) سقز منتقل شد تا در هفته‌های آینده 3عمل جراحی روی او انجام شود. دو جراحی روی زخم باز و یک جراحی روی لگن و ستون فقرات که احتمال می‌رود به دلیل شدت آسیب باعث قطعی نخاع شده باشد.

یک روز بعد هم بهزیستی استان کردستان به میدان آمد و مقدمات تحت پوشش قرار دادن خانواده رستمی را بررسی کرد تا بعد از انجام عمل‌های جراحی این خانواده را مورد حمایت قرار دهد. شماره حساب 2345425771 هم به نام حسین رستمی در بانک ملت از طرف بهزیستی مریوان اعلام شد تا کمک های مردمی به این حساب واریز شود.

کمال تاسه از نزدیکان حسین رستمی در توضیح آخرین وضعیت او می‌گوید: «بیمارستان سقز برای جراحی زخم بستر اعلام آمادگی کرده و روز شنبه نهم شهریورماه اولین جراحی روی زخم انجام می شود که هزینه‌های درمانی هم از طرف بیمارستان تامین می‌شود اما جراحی اصلی که جایگزین کردن استخوان ران با پلاتین است، به زمان دیگری موکول شده. از وزارت بهداشت هم با ما تماس گرفته‌اند تا درمان را در بیمارستان میلاد تهران پیگیری کنیم اما با توجه به شرایط فیزیکی حسین و هزینه بالای حمل و نقل، فعلا امکان انتقال او به تهران را نداریم مگر آنکه آمبولانس از طرف بیمارستان در اختیار ما قرار گیرد.»

حسین رستمی 40 ساله است. پدر 4فرزندی که بزرگترین‌شان دختری 17ساله و کوچکترین‌شان پسری 10 ساله است و از 8ماه قبل تا به حال هزینه‌های زندگی‌شان با کمک خیرین تامین می‌شود. پزشکان احتمال ناتوانی حرکتی دائم حسین رستمی را قوی می‌دانند و قطع نخاع و از کار افتادگی او را پیش‌بینی می‌کنند. زخم‌های خانواده رستمی، حتی بعد از درمان زخم بستر تنها نان‌آور خانواده شان هم باقی خواهد ماند.

نظرات 12 + ارسال نظر
چوایران نباشد تن من مباد/ قاسمی پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:54 http://abdy2007.blogfa.com/

سلام . آرزوی سلامتی برای این هموطن را دارم ... خیلی ناراحت کننده بود..

سلام داداش.من هم از این موضوع خیلی ناراحت شدم ...

راضیه فولادوند پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 17:51 http://mahshar73.mihanblog.com/

سلام بزرگوار...ممنون از حضورتون....شما هم با احترام لینک شدید

سلام دوست عزیز ممنونم از لطفتون دستتون درد نکنه

حمید ساکت جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:44

سلام . ای کاش خیلی زودتر این کمک ها انجام می گرفت . حالا مسئولین از هول حلیم دارن می افتن تو دیگ . باز دستشان درد نکند . خیلی از مردم خیر هم اطلاع نداشتن .باز هم حاشا به غیرت مردم ایران .

سلام حمید جان .چی بگم والله.حدا کمکشون کنه ...

رضا جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:14 http://na-bakhshoode2.blogfa.com

مینی بوس بسیج و مرد مست !

مینی بوس پر از بسیجی به سوی کمیته در حرکت بود ، یه مرد مستی که تلو تلو میخورد و منتظر تاکسی بود رو میبینن.

درجا وامیستن و مرد بیچاره رو سوار میکنن که با خودشون ببرن کمیته.

همینکه راه میافتن ، مرد مست به دور و ورش یه نیگاهی میکنه و میگه :

عقبی ها بی شرفن ، جلویی ها بی ناموسن ، سمت راستی ها بی همه چیزن و سمت چپی ها بی پدر و مادرن !

راننده مینی بوس شاکی میشه و همچین میکوبه روی ترمز که همه بسیجی ها روی همدیگه میافتند ! راننده میاد مرد مست رو از زیر دست و پای بسیجی ها میکشه بیرون و میگه ، مردک محارب ضد انقلاب ، اگه جرات داری یه بار دیگه بگو کی بی شرف و بی همه چیز و بی ناموس و بی پدر و مادره !

مسته با کمال خونسردی میگه : من از کجا بدونم ! ... با اون ترمزی که تو کردی ، همه قاطی شدند !

سلام رضا جان

هوشنگ رئوف جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 http://www.houshangraouf.blogfa.com/

سلام علی دوست داشتنی . مطلب در باره این کارگر فلک زده بدبخت را چنذد وقت پیش خواندم . خدامیداند به شدتی توی سر خودم زدم . وای چقدر متاثر شدم . که آن کافرمای هیچی ندار چطور از مسئولیت خود شانه خالی کرده . حالا که این بیچاره اوضاع اسفناکی پیدا کرده به دست و پا افتاده اند که آنطور که پیدا ست قطع نخاع هم میشود علی جان این شعرم بهانه شد که بیام و درد دلی با تو بکنم .

سلام عموی عزیزم منم با شما موافقم واقعن چرا یه بیمه ساده از کارگران نمیشود این را باید از کار فرما پرسید...عمو جان باعث افتخارمه که شما به من سر میزنید...شاد باشی و سلامت

رضا جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:17 http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام علی جان

ممنونم ازت
تا دو ساعت دیگه قشون میرسن
منم باید فعلا" محو بشم تا ببینم کی میتونم بیام پیشتون

سلام رضا جان به امید دیدار هرچه سریعتر

فاطمه جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 23:08 http://baharan1992.blogfa.com

سلام خوبین؟
بابا یه سری به ما ثروتمنداهم بزنین!!
خیلی سخته-انشالله مشکلشون حل بشه

سلام دوست عزیز چشم حتمن خدمت میرسم

نرگس شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 http://donyaeshirenma.blogfa.com/

سلام آقای کاظمیان
روزتون خوش
انشالله که این کارگر زحمتکش و همه بیماران شفا پیدا کنند و با یاری خدا و مردم غم روی دل این خانواده عزیز کمتر بشه .

سلام نرگس خانوم...انشاالله ما هم همین آرزو را داریم...شاد باشی و سلامت

نرگس شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 http://donyaeshirenma.blogfa.com/

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد،
طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید.
فروشنده گفت: "-این طوطی؟ سه چهار میلیون! ... و
دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!"
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت،
رو به فروشنده گفت: "- پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد"
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت این بالای شش هفت میلیونه...
چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه مرد نا امید نشد و
طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود،
گفت: "- این که مردنی است و حتماً ارزان... "
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه...
چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه...
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که
بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ هایش هوا بود....
انگار نفس هم نمی کشید.
"- این یکی را می خرم که پیداست مرده، حرف که نمی زند،
حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد..."
- این یکی؟!... اصلاً فکرش رو نکن! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!
"- آخه چرا؟ مگه اینم شعر می خونه؟"
"- نه...! شعر نمی خونه،
حتی ندیدم تا امروز حرف بزنه،
اصلا هیچ کاری نمی کنه...
اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد!

سلام دوست عزیز جالب بود مرسی

سپهوند شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:11 http://saeideh1358.blogfa.com

سلام خیلی وحشتناک بود بنده خدا چه زجری میکشه خدا شفاش بده واقعا ناراحت شدم

سلام دوست عزیز واقعن ناراحت کننده است...

ونوس یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 http://sayarehvenuss.blogfa.com/

سلام آقای کاظمیان
واقعاً تکان دهنده بود ، بعضی وقتها آدمهایی توی این دنیا هستن که با سخت ترین شرایط کنار میان ... مثل این زن ، مثل این بچه ها ... خیلی ناراحت شدم .... ممنون از پست خوبتون

سلام خواهر عزیز حق با شماست ئاقعن ناراحت کننده است...ممنونم از لطفتون

نگین سلیمان دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:17 http://yaali47.blogfa.com

سلام
خدا روسیاه کند سارقان سه هزار میلیاردی را...

سلام سید جان.انشاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد