ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
علی کاظمیان
روزی روزگاری یه خانواده بزرگ بودن که اسمشون ایران بود ؛ آنها بچه های زیادی داشتند ولی خواه نا خواه نمیتونستن مثل یه پدر مادر واقعی تعادل مادیات و محبت را بین اونها تقسیم کنند.به یکی ماهی گیری یاد دادن به دیگری ماهی دادن و به بعضی ها هم آشغال گوشت هم نمیرسید ؛ ولی هیچکدام اعتراضی نداشتن چون خانواده اشان را دوست داشتند...یه روز یه خانواده که تکیه گاهش به افراد اجنبی بود با این جمع به ستیز پرداخت و همه خانواده دست به دست هم دادن تا نذارن کانون گرمشون متلاشی بشه...بچه هایی که کمتر مورد لطف قرار میگرفتند بیشتر زیر فشار جنگ و ستیز اون دشمن بودند؛ولی هیچوقت کم نیاوردن که هیچ بلکه جور دیگران را هم میکشیدن...اونا که همه در راس تیرس دشمن بودن جان و مال و همه چیزشون را دادند تا از کل ناموس خانواده دفاع کنند...خانه هایشان ویران شد ؛ جوونهایشان شهید شدن پدر و مادران داغدیده شدن و خیلی اتفاقات دیگه هم افتاد ولی اسمشونو از خرم و آباد تغییر ندادند...اونها با سایر اعضای خانواده تونستن دشمن را سر جاش بشونن و دوران آبادانی و خرمی فرا رسید؛ ولی بازهم بعضی از اعضای خانواده مظلوم واقع شدند بیکار بودن و خیلی از دغدغه های زندگی گریبان اونها را گرفته بود؛ ولی مثل همیشه صورتشونو باسیلی سرخ نگه میداشتن تا مبادا دل غریبه ای شاد بشه...بعدش قانون اومد که هر خانواده ای نماینده ای داشته باشه تا در صورت لزوم حرف سایر اعضا را بازگو کنه ؛ سالها میگذشت و اعضای این خانواده کوچک که الان کلی بزرگ شده بودند به دنبال نمایندگانی میگشتند تا بتونن حقی را که هیچوقت ادا نشده را بگیرند ...و از اینجا به بعد ترجیح میدم دیگه داستان نگم و دردل دل اون مردم را بازگو کنم...اون فرزند فقیر که مورد توجه قرار نمیگرفت استان لرستان بود قبلن دلمونو به این خوش میکردیم که مسئولین رده بالا به ما نمیرسن ؛ ولی وقتی در دوایر مختلف نماینده فرستادیم فهمیدیم که نه از ماست که بر ماست. حرف را کوتاه میکنم تا بریم به همین چند ماه پیش مردم همه شاد از اینکه شهرداری پیدا کرده اند که دلسوزه ؛ دغدغه اش دغدغه مردمه واسه شهرش کم نمیزاره ودر ایام عید و تعطیلات و برگزاری مسابقات جهانی کشتی آبروی شهر را تونست بخره.از مردم ناب خرم آباده ...پدر و مادرش شناخته شده و خودش معتمده مردمه هر وقت سئوالی که مربوط به مسئولیتش بود از وی پرسیده میشه فورن پاسخ میده و خیلی خصایل ناب دیگه که با شهردار نمونه شدنش درکشور بر همه این گفتارها مهر تایید گذاشت...همه مردم هم برای اینکه به این روند کمک کنند در انتخابات شوراها شرکت کردند ؛ تا آنها هم دین خود را ادا کرده باشند...همه دست بر انسانهایی گذاشتند که مثلن هنرمند و مردمی هستند و درد مردم را میدانند؛ولی افسوس که بعد از گذشتن انتخابشان اولین تصمصیم مهمی که گرفتند این بود که شهردار را عوض کنند و تا به حال هیچ توضیحی هم در این مورد نداده اند؛ که به کدامین کم کاری و گناه با احساسات مردم بازی شد مردمی که بعد از سالها به یاد مرحوم ساکی فقید شهردار پرکار سالیان قبل افتاده بودند و دلخوش به آبادانی شهرشان...برادران شورای شهر بزرگی سراسر به گفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست.واقعن درست گفتن که کسی را که خوابه راحتتر از کسی که خودش را بخواب زده میشه بیدارکرد.
سلام
وقتی انتخاب بر اساس قومیت است و نه شایستگی آش و کاسه همین است .
خواننده و راننده و ... همه خود را نماینده مردم کرده اند و می خواهند عدالت را برقرار کنند . اما افسوس که خودمان بلای جان خود هستیم . خود کرده را تدبیر نیست !
امیدوارم از راه خطایی که در پیش گرفته اند ؛ عقب گرد کنند که مردم ما آنها را نخواهند بخشید
؟؟؟!!!...
سلام "از ماست که برماست" وقتی برای انتخاب شورای شهر بجای انتخاب متخصص عمران و شهرسازی، انتخابمون به عزیزان دیگری ختم میشه که تخصص همه چیز رو دارن -حتا از بهترین هنرمندامون هم هستن- بجز شهرسازی و در همه جا موفق هستن بجز در امور شهرسازی و شهرداری! انوقت دیگه باید انتظار همین روز رو هم داشته باشیم.
سلام ...........دستم کوتاهه چی می تونم بگم و انجام بدم ......به امید ینده ای روشن برای خرموه ....
سلام
سپاس از نگاه دلسوزانه تان
هیچوقت نگران آدمهای توانمند نباشیم چون بدون شک هرجا که باشن موفقن و این توانایی رو دارن که خودشونو باز هم ثابت کنن .. مگر که دلسرد شده باشن و خودشون نخوان
«طولانیترین سفرها، حتی سفرهای چند هزار کیلومتری با یک گام شروع میشوند.» از «لائوژو»
«این را به تجربه فهمیدهام: بهترین راه برای اینکه بفهمید کسی را دوست دارید یا از او متنفر هستید، این است که همراه او سفر کنید.» از «مارک تواین»
«بارها و بارها دیدهام که آدم ها درباره میزان مسافتی که در یک روز یا در یک هفته طی کردهاند صحبتکنند، اما به ندرت دیدهام که آنها از آنچه طی مسافتها دیدهاندحرف بزنند.» از «لوئیز آمور»
«سفر مثل ازدواج است، بزرگترین اشتباه در آن، این است که فکر کنی همه چیز تحت کنترل توست.» از «جان اشتاین بک»
«همه آنهایی که عاشق سفر هستند، نمردهاند» از «جی. آر. آر. تالکین»
«تکتک جادهها را رفتهام، بیشتر از این، خیلی بیشتر از این، همه این جادهها را به شیوه خودم رفتهام» از «پل آنکا»
«سفر کردن انسانها را فروتن میکند، زیرا در سفر است که شما پهناور بودن جهان و عظیم بودن همه آنچه در آن زندگی میکنند را کشف میکنید.» از «گوستا و فلوبر»
«در نقشه نیست، دنبالش نگرد، جالبترین جاها در نقشه نیستند» از « هرمان ملویل»
«سفر کردن، فقط تماشا کردن و عکس گرفتن نیست، این تغییری است که پایدار است تغییراتی که سفر در شما ایجاد میکند در روح شما میماند، شیوه زندگی شما پس از هر سفر تغییر میکند» از «میریام برادی»
«دلم نمیخواهد در سفر حس کنم در خانهام» از «جورج برناردشاو»
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
همونی رو که قلبم میگه می خوام ؛
یه صبح دیگه و یه حال تازه ،
یه رویایی که آرامش بسازه ؛
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
که پیدا شه میونِ اشکِ چشمام ؛
دلم می خواد روی ابرا بشینم ،
تا دنیا رو از این بهتر ببینم ؛
خدایا قلب من پیش تو گیره ،
کنار تو همه چی بی نظیره !
می تونم غصه رو از هم بپاشم ،
می تونم عاشقِ خورشید باشم ...
کنار تو همه چی خوب میشه ،
می تونم عاشقت باشم همیشه ؛
دلم قرصه به خورشید و به ماهت ،
دلم قرصه به گرمای نگاهت ...
"محمد کاظمی"
درودبرشما
بسیارجسورانه نوشتید والبته تعجب وگلایه تان سبب تعجب ماشد چراکه بااین اوصافی که برای این مسئول محترم شمردید اصولا ایشان ازاول هم قرارنبوده بیادبرای تصدی این پست!!!معیارتصدی همانها نیستدکه شمافرمودید همانها هستندکه نفرمودید!!!
تمام کسانی را که نزدیک بودند..
حالا دور و بعید می بینم..
نمره ی چشم تنهایی ام بالا رفته!!!
سلام
بااحترام دعوتی به تولد فرزندم
سلام علی جان
خوبی؟
زیارت قبول
حالا اگه لاس وگاس هم نشد
پاتایا واکینگ استریت هم تا صبح بزن و بکوبه
زیاد هم گرون نیست
من رفتم خیلی خوب بوده
سلام با "اشک شمع" منتظر حضورتان هستم
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد-
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس ...
حافظ
سلام و وقت بخیر
واقعا باعث تاسف است.
ایام مستدام...
سلام
حتما زد و بندی تو کاره
خدا، انسان و عشق
این است "امانتی" که بر دوش آدمی سنگینی می کند
و این است آن "پیمانی" که در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم.
و "خلافت" او را در کویر زمین تعهد کردیم
ما برای همین "هبوط" کردیم، و این چنین است که به سوی او باز می گردیم.
"دکتر علی شریعتی
سلام گرامی دوست مهربان..
دیمه خاو دالی نویشتویر مه یم!
خواب دیده ام،در بیداری کابوس دیده ام.شوئی گیر شب شده ام.....
واتوره با کابوس به روز است و منتظر دیدار ونقد و نگاهت...
به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم ....!
...........................
سلام. آپم
با سلام. با یک "شعر" منتظر حضور و نقدتان هستم.
اگر روزی دلم گرفت
یادم باشد که خدا با من است
یادم باشد که فرشتگان برایم دعا می کنند
یادم باشد که ستاره ها شب را
برایم روشن روشن خواهند کرد
یادم باشد که قاصدکی در راه است
که بهار نزدیک است
که فردا منتظرم می ماند
یادم باشد که من راه رفتن و دویدن می دانم
و جاده قدمهای مرا خواهد شمرد
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد
که خدای من همین نزدیکی هاست