ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
با سلام خدمت همه دوستان عزیزم
امیدوارم حال همتون خوب باشه و زیر سایه حضرت حق سلامت و شاد باشید.
بعلت مشغله کاری و فکری مدتی دسترسی به نت نداشتم و نتونستم در خدمتتون باشم ...
امروز که اومدم از کامنتها و ایمیلاتون واقعا شوکه شدم از این همه محبتی که به من داشتید ممنون و سپاسگزارم...این قضیه انگیزه ای دوباره به من داد که باز هم در خدمت شما باشم
البته با دعای خیر شما.با شعری از شیخ اجل سعدی شیرازی دوباره شما را به کلبه کوچکم دعوت می کنم شاد باشید و سلامت
**********************************
ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود
محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می رود
او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود
برگشت یار سرکشم، بگذشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم، کز سر دخانم می رود
با آنهمه بیداد او، وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم می رود
باز آی و بر چشم نشین، ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم می رود
شب تا سحر می نغنوم، واندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم، کز کف عنانم می رود
گفتم بگریم تا ابل، چون خر فرماند در گل
وین نیز نتوانم که دل، با کاروانم می رود
صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار کم، هر کار از آنم می رود
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود
سعدی فغان از دست ما، لایق نبودی ای بی وفا
طاقت نمی آرم جفا، کار از فغانم می رود
سلام علی جان خوبی؟

خیلی خوشحالم که برگشتی
واقعا از نبودت ناراحت بودم
برام سوال بود که چرا نمیای وب
همیشه به وبت سر میزدم ولی وقتی می دیدم آپ نکردی خیلی ناراحت میشدم
امیدوارم هر جا هستی شاد و خوب و موفق باشی
سپاس دوست عزیزم.واقعا از لطفت ممنونم. داشتن دوستانی مثل شما باعث دلگرمیه...
سلام علی..هی..معلومه اصن کجا بودی؟من فک کردم بلایی سرت اومده..خوشحالم که سالمی..واقعا نگرانت بودم و دسترسی به جایی نداشتم که ازت خبری بگیرم..خوشحالم که سالمی..خدا رو شکر..
سپاس آتوسا جان.ممنونم که به فکرم بودی.شرمنده که بی خبر رفتم
شاد باشی و سلامت
سلام علی جان
مگه میشه فراموشت کنم
من بعد از رفتنت هم مرتب آمدم
اما تاخیر شما واقعا" طولانی بود.
امیدوارم این بار ماندنی باشی.
چاکر داش رضای با معرفت واسه کامنتهای خوندنیت کلی دلم تنگ شده....
سلاااااااااااااااااااااااااام داداشم......
نمیدونی چقدر خوشحالم.....همیشه به وبت سرزدم تا شاید خبری ازت شده باشه حتی امروز قبل از ظهر هم اومدم و ناامید شدم....اما در کمال ناباوری وقتی مدیریتم و باز گردم کامنت بازگشتت و دیدم خیلی خوشحال شدم...!
امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشی و هیچ مشکلی نداشته باشی...!
متشکر از اینکه خبر بازگشتت و دادی.....
بخدا سپردمت داداشم....
سلام آبجی گلم.همین محبتها و الطاف شما و دوستان بود که انگیزه دوباره بهم داد.به امید دیدار
salam mamnoon az hozoretoon
b esme webemoon blinkid
mamnoon
سپاس از توضیحتون
چ خوب که برگشتی
خوشحال شدم از اینکه مثل قدیم برام کامنت گذاشتی
بمانی.
ممنونم از لطفت خاتون عزیز
سلام ممنون که بهم سر زدی
خیلی وقت بود ازت خبری نبود
منم از شما ممنونم مرسی
سلام جناب کاظمیان چه عجب باز فعال شدید.
سلام رها جان همونطوری که گفتم مشکل داشتم.ممنونم از حضورت
سلام داش علی. ممنون از لطفت. امیدوارم همیشه سالم تندرست باشی
ممنونم از لطفت داش رضا همچنین شما
سلام علی آقا
ممنونم از حضورتون ، یهویی رفتین ، بدون خبر !!
خوشحالم که برگشتین ...
موفق باشید.
سلام نازنین خانوم.سپاس از لطفتون.ممنونم
سلام
خوشحالم که دوباره به عالم مجازی بازگشتید
ورودتان را خیر مقدم عرض می کنم
ممنونم از لطفتون افسانه خانوم
کدام دردناک تر است؟؟؟؟؟
اینکه پرواز بدانی و اسیر دل باشی؟
یا اینکه آزاد باشی و پرواز ندانی؟
اینکه بدانی حق داری ولی ندهندت؟
یا آنکه بدهند به تو آنچه حق نداری؟
اینکه پراز فریاد باشی ولی گوشی نباشد؟
یا آنکه همه گوش باشند و تو حرفی نداشته باشی........؟؟
در میان مردمی که زبانت را نمیفهمند اما از نگاهت تو را میخوانند؛؛
کمتر احساس غربت میکنی؛؛
تا در میان مردمان همزبانی که هزاران سال نخواهند فهمید...
در پس نگاهت به انتظار چه نشسته ای....!!
چوپان قصه ی ما دروغگو نبود....
او تنها بود از ترس تنهایی فریاد گرگ سرمیداد!
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد؛و همه در پی گرگ بودند!
در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست....!
سپاس از کامنتهای زیبا و جذابتون