باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

یلدا

یک شب دیگر تا بلندترین شب سال مانده؛این شب برای هر شخص با ظرفیت مادی روحی و معنوی که دارد معنا پیدا می کند.برای یک نیازمند طوانی ترین شب سال هستش برای یک بیمار برای یک کودک یتیم و برای یک سرباز شرایط به همین منوال میگذرد...

این روزها خیابانها در جنب و جوش خاصی است.عده ای به نیت در آمد زایی و دیگری برای فراهم کردن مخلفات این شب برای مهمانان یا خانواده خود در تلاش هستند.تا حد ممکن از رفتن به خیابان پرهیزمی کنم ؛چون این هیاهو خیلی اذیتم می کند پس به خانه پناه می آورم ووقتم را در صفحات مجازی وبلاگها و سایتها میگذارنم؛البته اونا هم دسته کمی از هیاهوی خیابانها ندارند و نمیتونم درکشون کنم.دوستی می گفت:این حالت دو دلیل بیشتر نمی تواند داشته باشه.یا افسرده هستی یا مشکلی تویه زندگی داری که کاملن از جشنها اعیاد ملی و حتا مناسبتهای مذهبی فاصله گرفتی ...توضیح احساسم خیلی سخت بود دلیلی هم نمی دیدم که وارد بحث بیهوده ای بشوم؛چون او خبر نداشت که زندگی چند نیازمند را از نزدیک حس کرده ام که قادر به مهیا کردن اولین نیازهای زندگی خود نیستن.خوردن غذای گرم برایشان آرزو شده و پوشیدن لباس گرم حسرت...حالا من بیام به خاطر یک دقیقه اضافه شدن یک شب پول داروهای یک ماه کودک مریض نیازمندی را خرج خوردن تنقلات وسایر خوردنی ها کنم مگه شب قبل چیکار میکردم...پس ترجیح میدم الان که نمیتونم گره کار کسی را باز کنم عملی را انجام دهم که دلم کمتر به درد بیاد و اونم اینه که مثل اونها هیچ کاری نکنم البته این کار دردی از دردهای اونا را کم نمی کنه ولی من بیشتر از این شرمنده خودم نمی شوم.


یلدا مبارک

قدردانی

سلام مجدد به دوستان و یاران همیشگی...شما عزیزان همانند گذشته به من لطف داشتید و در این ایامی که نمی تونستم بهتون سر بزنم ؛با کامنت ایمیل تلفنی و حتی حضوری منو شرمنده خودتون کردید.و این کار شما انگیزه منو چند برابر کرد تا ارتباط عاطفی و صمیمی که با شما دارم را بیش از گذشته پاس بدارم.دوستانی که همشهری و هم استانی من هستند و از نخبگان کار خویشند وچه دوستانی که در عالم مجازی با آنها آشنا شدم و شاید نام واقعی بعضی از آنها را هم ندانم آنچنان مرا مورد لطف و عنایت خویش قرار دادند که شاید در عالم واقعی خیلی کم برایم اتفاق افتاده باشد.از این که بخواهم از تمامی دوستان تک به تک تشکر کنم هراس دارم که مبادا نام کسی از قلم بیفتد و من شرمنده بزرگواری او شوم.به امید روزی که ارتباط مجازی ما به ارتباط واقعی تبدیل شود و بتوانیم در کنار هم همانند یک خانواده واقعی باشیم.

دست همه شما عزیزان را به گرمی می فشارم

شاد باشید و سلامت

یا علی

کسالت

سلام به همه دوستان عزیزم چند روزیست که به شدت سرما خوردم و توان نشستن ندارم اگه در این مدت بهتون سر نزدم عذر میخوام مجبورم فقط کامنت ها را جواب بدم...شرمنده همه شما عزیزان....

آتشی در نیستان

یک شب آتش در نیستانی فتاد.

سوخت چون اشکی که برجانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد.

هر نیی شمع مزار خویش شد.

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟

مر ترا زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی ثمر نفروخته ام.

دعوی بی معنی ات را سوختم.

زان که گفتی نیم با صد نُمود.

همچنان در بند خود بودی که بود.

مرد را دردی اگر باشد خوش است.

 درد بی دردی علاجش آتش است 

من فکر میکردم این شعر مربوط به مولانا است ولی یکی از دوستان اصلاح کردن و گفتن شعر مربوط به محمد جعفر قرا گوزلو هست.از دوست عزیزم ممنونم.



  ادامه مطلب ...

تقدیم به هرمز نصیری شهردار خرم آباد

علی کاظمیان

روزی روزگاری یه خانواده بزرگ بودن که اسمشون ایران بود ؛ آنها بچه های زیادی داشتند ولی خواه نا خواه نمیتونستن مثل یه پدر مادر واقعی تعادل مادیات و محبت را بین اونها تقسیم کنند.به یکی ماهی گیری یاد دادن به دیگری ماهی دادن و به بعضی ها هم آشغال گوشت هم نمیرسید ؛ ولی هیچکدام اعتراضی نداشتن چون خانواده اشان را دوست داشتند...یه روز یه خانواده که تکیه گاهش به افراد اجنبی بود با این جمع به ستیز پرداخت و همه خانواده دست به دست هم دادن تا نذارن کانون گرمشون متلاشی بشه...بچه هایی که کمتر مورد لطف قرار میگرفتند بیشتر زیر فشار جنگ و ستیز اون دشمن بودند؛ولی هیچوقت کم نیاوردن که هیچ بلکه جور دیگران را هم میکشیدن...اونا که همه در راس تیرس دشمن بودن جان و مال و همه چیزشون را دادند تا از کل ناموس خانواده دفاع کنند...خانه هایشان ویران شد ؛ جوونهایشان شهید شدن پدر و مادران داغدیده شدن و خیلی اتفاقات دیگه هم افتاد ولی اسمشونو از خرم و آباد تغییر ندادند...اونها با سایر اعضای خانواده تونستن دشمن را سر جاش بشونن و دوران آبادانی و خرمی فرا رسید؛ ولی بازهم بعضی از اعضای خانواده مظلوم واقع شدند بیکار بودن و خیلی از دغدغه های زندگی گریبان اونها را گرفته بود؛ ولی مثل همیشه صورتشونو باسیلی سرخ نگه میداشتن تا مبادا دل غریبه ای شاد بشه...بعدش قانون اومد که هر خانواده ای نماینده ای داشته باشه تا در صورت لزوم حرف سایر اعضا را بازگو کنه ؛ سالها میگذشت و اعضای این خانواده کوچک که الان کلی بزرگ شده بودند به دنبال نمایندگانی میگشتند تا بتونن حقی را که هیچوقت ادا نشده را بگیرند ...و از اینجا به بعد ترجیح میدم دیگه داستان نگم و دردل دل اون مردم را بازگو کنم...اون فرزند فقیر که مورد توجه قرار نمیگرفت استان لرستان بود قبلن دلمونو به این خوش میکردیم که مسئولین رده بالا به ما نمیرسن ؛ ولی وقتی در دوایر مختلف نماینده فرستادیم فهمیدیم که نه از ماست که بر ماست. حرف را کوتاه میکنم تا بریم به همین چند ماه پیش مردم همه شاد از اینکه شهرداری پیدا کرده اند که دلسوزه ؛ دغدغه اش دغدغه مردمه واسه شهرش کم نمیزاره ودر ایام عید و تعطیلات و برگزاری مسابقات جهانی کشتی آبروی شهر را تونست بخره.از مردم ناب خرم آباده ...پدر و مادرش شناخته شده و خودش معتمده مردمه هر وقت سئوالی که مربوط به مسئولیتش بود از وی پرسیده میشه فورن پاسخ میده و خیلی خصایل ناب دیگه که با شهردار نمونه شدنش درکشور بر همه این گفتارها مهر تایید گذاشت...همه مردم هم برای اینکه به این روند کمک کنند در انتخابات شوراها شرکت کردند ؛ تا آنها هم دین خود را ادا کرده باشند...همه دست بر انسانهایی گذاشتند که مثلن هنرمند و مردمی هستند و درد مردم را میدانند؛ولی افسوس که بعد از گذشتن انتخابشان اولین تصمصیم مهمی که گرفتند این بود که شهردار را عوض کنند و تا به حال هیچ توضیحی هم در این مورد نداده اند؛ که به کدامین کم کاری و گناه با احساسات مردم بازی شد مردمی که بعد از سالها به یاد مرحوم ساکی فقید شهردار پرکار سالیان قبل افتاده بودند و دلخوش به آبادانی شهرشان...برادران شورای شهر بزرگی سراسر به گفتار نیست  دو صد گفته چون نیم کردار نیست.واقعن درست گفتن که کسی را که خوابه راحتتر از کسی که خودش را بخواب زده میشه بیدارکرد.

http://www.8pic.ir/images/10868718934292468743.jpg