ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تیر ماه سال ۸۴ بود و من 26 ساله بودم که دلم هوایه سرزمین وحی و خانه رسول اکرم (ص) را کرده بود این موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و ایشان که شرایط روحی من را برای درگذشت خواهرم میدانست با رفتن من موافقت کرد و در همون ماه برای عمره مفرده ثبت نام کردم .آن زمان متقاضی عمره مفرده اینقدر زیاد نبود و اردیبهشت سال ۸۵ فورا نوبت اعزام من گردید...من که سر از پا نمی شناختم به کاروانی که نزدیک ترین اعزام را داشت مراجعه کردم نام آن کاروان هجرت بود و مدیریت آنرا آقای وحیدی انجام میداد...
متاسفانه اونموقع زیاد به سفرنامه نویسی اهمیت نمیدادم و الان بعد از تقریبا ۷ سال خاطرات روز به روز آن سفر را به یاد ندارم ...
شب با بدرقه خانواده ام ؛ اقوام و چند تن از دوستان راهی تهران شدیم برای اعزام به فرودگاه مهر آباد و حدودا ۱۱ صبح تهران را به مقصد جده ترک نمودیم پرواز حدود سه ساعت به طول انجامید و ما حدود ساعت 2 در شهر جده بودیم بعد از گذر از پلیس سختگیر فرودگاه جده سوار اتوبوس شدیم و به سوی مدینه منوره به راه افتادیم فاصله جده تا مدینه با توقف حدود ۷ ساعت بود ...با ورود به مدینه انگار که به بهشت روی زمین پا گذاشته بودم شهر پیغمبر خانه حضرت زهرا (س)زیارت قبور ائمه بقیع و ام البنین مادر حضرت عباس...
بعد از انتقال به هتل که رتاج المدینه نام داشت تقسیم اتاق شد و من با یه بنده خدا که نمیخوام اسمش را بیاورم هم اتاق شدم و فردای آنروز به خاطر مسائل و تضاد فرهنگی به مدیر کاروان آقای حقی پور پناه بردم و هم اتاق ایشان شدم...
صبح روزی که به زیارت مسجد النبی و ائمه بقیع رفتیم را هیچوقت فراموش نمیکنم اشک شوق همراه با حسی زیبا همه زائران را گرفته بود اما پلیس سعودی اجازه خواندن روضه و مداحی را نمیداد.اونموقع من دوربین دیجیتال نداشتم و باید با 36 قطعه عکس سر می کردم؛ به خاطر همین عکس زیادی از اونجا ندارم البته ماموران امنیتی هم خیلی به گرفتن عکس حساس بودند...
در این سفر برای من دونقطه عطف وجود داشت یکی آشنا شدن با دو دوست عزیز بنام آقایان عزیزی و یار احمدی و دوم وجود پیرزن خمیده ای که من را به یاد مادرم می انداخت و به همین علت تصمیم گرفتم که در انجام اعمال به ایشان کمک کنم(لطفا ذکر این خاطره را به حساب ریا نگذارید)...
در مدینه هر روز به زیارت میرفتیم و شبها به بازار های خرید. نکته جالب در اینجا بود که ماشینها به صورت مجانی زائران را به فروشگاههای بزرگ میبردند و بر میگردانند و وقتی دلیل این کار را از یکی از انها که فارسی بلد بود پرسیدم توضیح داد که چند تا فروشگاه با هم برای یک جوان بیکار یک ماشین آخرین مدل میخرن و او موظف است که مردم را به فروشگاهها ببرند و در ازای آن حقوق بگیرند که مقداری از حقوق برای قسط ماشین کسر میشود و مابقی برای خودش میماند و بعد از چند سال خودش صاحب ان خودرو میشود...و این سیستم مدیریتی برای من بسیار جالب بود...
یک روز از 7 روزی را که در مدینه بودیم به زیارت دوره و دیدن مساجد و اماکن مذهبی رفتیم که الان عناوین آن در ذهنم نیست...
مسجد ذوالقبلتین
بعد از 7 روز به مسجد شجره رفتیم و در آنجا محرم شدیم و بعد از نماز مغرب با لباس احرام به سمت مکه به راه افتادیم و حدود 8 ساعتی در راه بودیم تا به هتل رسیدیم و فورا به اتاقها راهنمایی شده و مشغول استراحت شدیم و فردا بعد صرف صبحانه دسته جمعی برای اعمال شهر مکه راهی مسجد الحرام شدیم ...
دیدن کعبه برای اولین بار حال و هوای خاص خودش را داره که امیدوارم نصیب شما دوستان عزیز بشه و طبق گفته روحانی کاروان آقای محمودی بادیدن کعبه 3 آرزو کردیم که تا امروز همه آنها برآورده شده اند و از آینده کسی با خبر نیست...هتل مکه در خیابان ابراهیم خلیل در زیر پلی به همین نام بود و کیفیت آن از هتل مدینه خیلی پایین تر بود و دلیل آنرا کوهستانی بودن شهر مکه و تراکم ساختمانها و کوچک بودن آنها عنوان شد...
در مکه هم یک روز به زیارت دوره رفتیم و منا و عرفات و رمی جمرات را از نزدیک بازدید کردیم و غبطه به حال افرادی که به حج تمتع میروند خوردیم...
بعد از 7 روز صبح ساعت 10 از مکه راهی جده شدیم و با اندکی تاخیر به تهران برگشتیم و از آنجا هم به سمت خرم آباد...
به دلیل خطرهای جاده اجازه ندادم که برادرم یا دوستانم به تهران بیایند و حدود ساعت 4 صبح به خرم آباد رسیدیم که برادرم زحمت کشیده بود و به استقبال من آمده بود...و با ورود به خانه و در آغوش کشیدن پدر و مادرم خدا را شکر کردم که زیارتی سالم و بی خطر نصیب من نمود...و در آخر جا داره که اشاره کنم که من سنت شکنی کردم و هیچ ولیمه و غذایی به کسی ندادم تا هم به زیارت رفته باشم و هم اسراف نکرده باشم که این موضوع با تشویق و سرزنش اطرافیانم روبرو شدم...
ورودی مسجد الحرام
حاج علی آقا / برایم تداعی کردی درست سال گذشته همین روزها نصب من حقیر هم شد که در خانه خدا باشم / با دیدن عکس ها اشک در چشمانم جمع شد دلم می خواست طوری می شد که لا اقل 2 سال یک بار این سعادت نصیب مردم میشد بدبختانه حالا با دلال بازی ها و فیش فروختن ها مانده ام که جواب خدا را چه می خواهند بدهند من چند شعر (((((بنام سوغاتی های من ))) نوشتم و چند تا از آنها را منتشر کردم . ممنون که این خاطره را در این لحظه که دل تنگم بیادم آوردی .
سلام استاد عزیز خوشحالم که این پستم تداعی گر خاطراتی برایتان بود...یادم باشد اینبار که خدمت رسیدم مجموعه کامل سوغاتی های من را ببینم البته اگر اجازه دهید...شاد باشید و سلامت
سلام حاج آقا..زیارت قبول
سلام آبجی ممنونم از لطفتون
سلام برادر خوبم
خوش به سعادت تون چقدر دلم هوای خانه ی خدا رو کرد
خدا شما رو خیلی دوست داره که در جوونی شما رو طلبیده
برام دعا کنید که من هم سعادت به سرزمین وحی رو داشته باشم
سلام آبجی عزیز امیدوارم که هرچه زودتر شما را بطلبه و به زیارت خانه خدا بروید ...طلبیدن من از خوب بودن من نبود از بزرگی خودش بود...
سلام حاج علی
خاطراتت رو همون موقع نوشتی یا الآن سعی کردی تنظمیش کنی؟
نوشتن به روز خاطرات دقیقتره
به هر حال ماشالله برزگترین سفرنامهنویس لرستان و کشور میشی. البته کار بسیار سخیته اما وقتی تبحر پیدا میکنی، هم برای خودت و هم خواننده لذتبخشه
سلام داش رضا همونطوری که اشاره کردم این متن را امروز تهیه کردم و اون زمان تو فاز این کارها نبودم ...حق با شماست نوشتن به روز خاطرات دقیقتره...ممنونم از لطفت امیدوارم که از خوندنش کم اذیت شده باشی...شاد باشی و سلامت
سلام . امیدوارم قسمت همه ما بشه .( البته فقط یکبار)
در جایی خواندم که :
حجّ خانه خدا در تمام عمر، تنها برای یک بار بر همه کسانى که داراى شرایط آن باشند واجب است و تخلف از این واجب نیز، چون دیگر واجبات به هیچ بهانه ای مجاز نیست. اما در ارتباط با تمام اعمال مستحبی، از جمله حج و عمره مستحب، یک اصل کلی وجود دارد مبنی بر این که هر عملی از اخلاص بیشتری برخوردار باشد، ثواب بیشتری را به دنبال خواهد داشت و معیارهای کلی دیگری نیز در ارتباط با موضوع حج وجود دارد، از جمله این که خانه خدا، نباید به هیچ بهانه ای، حتی صدقه و خیرات به دیگران، تعطیل و یا کم رونق شود و نیز آن که تداوم حج و عمره برای انسان ها، معنویتی را برایشان به دنبال خواهد آورد که حصول آن از راه های دیگر، ناممکن و یا بسیار دشوار خواهد بود. بر همین اساس، نمی توان پاسخی کلی ارائه نمود، بلکه هر انسان مکلفی باید در هر مورد، با استفاده از عقل و دانش خود، مشخص نماید که کدام رفتار مستحبی او به اخلاص نزدیک تر و از ریا و خودنمایی و هوای نفس دورتر است. اگر شما منصفانه، نتیجه به دست آمده را مراعات نمایید، عملی را که انجام می دهید، چه حج خودتان باشد و چه فرستادن دیگران به حج و چه صرف هزینه حج در کارهای خیر دیگر، شما را بیشتر از دیگر اعمال به خداوند نزدیک نموده و طبیعتا پاداش مناسب تری دریافت خواهید نمود.
سلام داداش...انشاالله ...ممنونم از توضیحات کامل و درستت شاد باشی و سلامت
سلام دوست عزیزم جناب آقای کاظمیان که همیشه به من لطف دارید.
به نکته بسار جالبی اشاره کردید و انگیزه رفتن شما به خانه خدا فوت مرحوم خواهرتان بوده و این یک هدیه الهی بوده که خواهر آنقدر شما رو دست داشته که بعد از مرگش هم آرزوهای خوب را برایت داشته است و چه چیزی بالاتر از این که روح یک انسان دوست داشتنی باز هم هوای عزیزش رو داشته باشه و این یک نعمت هست خدا بیامرزه ولی جدای از این زمانه که دین را هم به خیلی از چیزهای سیاسی گره زده اند من معتقدم که بزرگترین افتخار ما این است که مسلمان هستیم و حج رو داریم و خانه خدا رو با تمام سادگی هایش. من هم این سفر نصیبم شده و بسیار لذت بخش است وقتی که در کنار پیامبر قرار میگیری و احساس میکنی در یک قدمی پیامبر بزرگ هستی تمام دنیا رو فراموش میکنی و فقط به این سنگ بالای سر حضرت نگاه میکنی. و وقتی به قبرستان بقیع میروی آنقدر سادگی میبینی که انگار در گذشتگان این خاک همین دیروز به خاک سپرده شده اند. چه ساده است قبر ابراهیم فرزند رسول دو سه سنگ در زمین که دور برش رو هم سنگ چین کرده اند. ولی دوست عزیز من از تمام مراحل حتی از خانه خدا هم عکس و هم فیلم گرفته ام و آنها را مونتاژ صدا گذاری و موسیقی مناسب گذاشته ام و به همه کاروان یک دی وی دی عکس و یک دی وی دی فیلم داده ام هر وقت دلم میگیره اونو نگاه میکنم انشالله باز هم نصیب اول آقای رئوف که خیلی دوست داره بره و من و شما و بقیه دوستان که این مطلب رو میخونند بشه انشالله.
سلام آقای بهاروند عزیز ممنونم از جملات زیبایتان که بعد از سالها مرحمی بر دل من شد و داغ ندیدن خواهر را تسکین داد...خیلی خوشحالم که این سعادت نصیبتان گشته و سپاس از روح بزرگتان که آن فیلم را در اختیار همه کاروان قرار دادید...امیدوارم این سفر معنوی مجددا نصیب شما و همه دوستان عاشق بشه ...با سپاس فراوان شاد باشید و سلامت
سلام آقای کاظمیان بزرگوار
روزتون به خیر و خوشی
خوش به سعادتتون و زیارتتون قبول
با نوشته ها و عکسهای زیباتون عجیب دل ما را هم هوایی کردید انشالله که قسمت همه بشه
باز هم ممنون که ما رو یه سفر بردید به سرزمین وحی
امیدوارم همیشه لحظات آرام و شادی داشته باشید
سلام نرگس خانوم ممنونم از لطفتون امیدوارم که این سفر معنوی نصیب شما هم بشه انشاالله...
بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ".
خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "
(حسین پناهی )
سپاس از کامنت زیبایتان
سلام حاج علی ... چطوری داداش؟ خاطره ی قشنگی بود عکس های زیبایی گرفته بود بابا خوش هیکل ... به قول جناب قاسمی گرانسنگ انشاا... نصیب ما هم بشود ولی سالی یکبار چون اعتقاد دارم ای قوم به حج رفته کجایید کجایید قبله همین جاست بیایید بیایید ... دوستدارت سلام برسون
سلام عمو داریوش عزیز.خوبم و ممنونم از لطف شما آقا شرمنده نکن مارا با این هیکل.....امیدوارم که این سفر معنوی نصیب شما و خانواده محترمتون بشه انشاالله...شاد باشید و سلامت
سلام آقای کاضمی سفرنامه رو خیلی خوب نوشتی من که هوایی شدم برم مکه هر چند تصمیم گرفتم سفر مکه رو موکول کنم به بعد از 40 سالگی اونم اگه عمری باشه فعلا تصمیم دارم جاهای دیگه رو ببینم . بهرحال خاطره زیبایی بود .
یه سفرنامه از کربلای آقای جایدری خوندم که فکر میکنم از دوسال پیش تا به حال چهار یا پنج بار خونده باشمش باورکنید انقد این سفرنامه زیبا و با احساس نوشته شده که من هر بار که میخونمش خودم رو تو اون حال و هوا احساس میکنم بار اول که خوندمش انقد هوایی شدم که تصمیم گرفتم منم برم کربلا تا پارسال آبان که بالاخره این سعادت نسیبم شد سه بار ثبت نام کردیم منتهی هر بار به دلیلی برامون جور نمیشد بریم . که پارسال خودم تنها رفتم به همسرم گفتم شاید فعلا تو طلبیده نشدی که بری من هم پا سوز شما شدم . به هر حال امیدوارم قسمت ما هم بشه .
زیارتتون هم قبول حاج آقا .
سلام دوست عزیز خوشحالم که خوشتون اومده و همونطوری که تویه متن ذکر کردم اونموقع تویه حال و هوای سفر نامه نویسی نبودم و الانم اطلاعاتم دقیق و به روز نبود...سفر نامه اقای جایدری هم خیلی زیبا و خواندنی بود ...خوش به سعادتتون که به کربلا مشرف شدیدانشاالله شوهرتونم هرچه زودتر این سعادت نصیبشون بشه ...انشاالله در سالروز رفتنم به کربلا سفرنانه اونجا را هم مینویسم...زیارت شما هم قبول باشه انشاالله کربلایی سپهوند شاد باشید و سلامت
سلام . خداوند خواهر عزیزتان را قرین رحمت خویش سازد .
خوشا به سعادتتان که در جوانی به این توفیق بزرگ دست پیدا کرده اید . برای من نیز به قداست همان خانه ی کعبه دعا کنید که بتوانم زیارت کنم خانه ی خدا را . این سفر آن قدر خاطره انگیز است که بعید می دانم جزییات آن هیچ گاه از ذهن شما و دیگران پاک شود . سفرنامه تان بسیار روان و دل نشین است .
سلام خواهر گرامی.ممنونم از لطفتون خدای بزرگ اموات شما را نیز بیامرزد...ابجی من کیم که دعایم مستجاب بشه امیدوارم که خدای بزرگ از کرم خویش شما را به این زیارت معنوی دعوت کنه ...حق با شماست واقعا اونروزها فراموش ناشدنی هستند...خوشحالم که از سفر نامه من خوشتان اومده...شاد باشید و سلامت
سلام برادر گرامی
سفرنامه زیبا و جالبتون من رو به یاد سفرمون که همراه خانواده در نیمه شعبان سال 91 به مدینه منوره و مکه مکرمه داشتیم انداخت
برای من بعد از سفر کربلا این بهترین سفر عمرم بود و برای شماهم حتما همینطور بوده
از صمیم قلب آرزو میکنم که قسمت همی آرزومندان بشه سفر خانه خدا و زیارت بامعرفت ائمه بقیع و حرم حضرت رسول (ص)
انشالله شما همراه خانواده ایندفعه قسمتون بشه تشریف ببرید
زیارتتون قبول خق
خدا خواهر عزیزتون رو به حق بی بی دو عالم رحمت کنه انشالله
سلام آبجی عزیز خدا اموات شما را هم بیامرزه انشاالله...زیارت شما هم قبول باشه ...واقعا درست گفتید خیلی دوست دارم یکبار دیگه با همسرم به این سفر برم...ممنونم از لطفتون شاد باشی و سلامت
سلام آقای کاظمیان عزیز
فکر کنم از این به بعد باید یادمون باشه که بگیم حاج آقا کاظمیان بزرگوار ... چه میتوانم بنویسم جز اینکه چه سعادتی ..
سلام آبجی ممنونم از لطفتون ولی نه عمره آدم را حاجی میکنه نه من حاجی هستم حاجی بودن لیاقت میخواد که من ندارم ...انشاالله نصیب شما و همسز محترمتون بشه ...شاد باشید و سلامت
سلام حاج علی عزیز
آقا نمیدونستم شما هم حاج بودی! وگرنه...
از شوخی گذشته دلم رو هوایی کردی علی آقا.
هوایی تابستان سال 90 که سفر حج دانشجویی رفتم. عکسهای زیبات رو هم که دیدم حال دلم کلا برگشت. انشالله که حج قبول شده باشه و خداوند روح خواهرتون رو غریق رحمت خودش کنه.
سلام امیر جان خدا اموات شما را هم بیامرزه و رحمت کنه...خوشحالم که پستم تداعی گر خاطراتت بوده ...زیارت شما هم قبول...شاد باشی و سلامت
سلام حاج آقا کاظمی
راستش من زیاد به این مسائل
امیدوارم دوباره وچند باره قسمت بشه براتون والبته باید پی واجبات بودتامستحبات.
عرض ادب وارادت داریم خدمت شما. خواندیم وتصاویرزیبا را هم دیدیم وکلی هوایی شدیم
فکرنمی کنم ولی موقع خوندن متن خیلی ذوق کردم که کاش من هم تلاش کنم برای رفتن والبته توفیق هم ازطرف خدا داشته باشم. ولی انصافا توضیح جامعی بود.اگربعدهانوشتید تبریک می گم چون من اصلا ازجزئیات مسافرت پارسالم چیزی درذهنم نمونده چه برسه به چندسال پیش.
ببخشید که من جلودارزبانم نیستم چون مشکلات مردم رامیبینم
وتعداد زیاد عمره هارا واین اصلا رفتاردینی ومذهبی نیست که جمعی چندین بارحج بروند وجمعی ازاولین مایحتاج زندگی محروم
باشند. این قسمت دیگه ارتباط باسفرشمانداشت.لطفا ناراحت
نشید چون واقعیات رانبایدکتمان کرد.سلامت وشاد وموفق باشید
سلام سایه خانوم دقیقن حق با شماست و منم حرف شما را قبول دارم و به هیچ وجه ناراحت نمیشم...اره دقیقا بعد از ۷ سال هر آنچه به ذهنم رسید نوشتم شما هم شکسته نفسی میکنی که از سفر پارسالت هیچی یادت نیست ...امیدوارم این سفر معنوی نصیب شما هم بشه انشاالله شاد باشی و سلامت
سلام حاج آقا
تقبل الله
حال شما؟
خوش به سعادتتون که تو سن پایین تونستید مشرف بشید
خدا قسمت ما هم بکنه
عکساتونم خیلی جالب بودن
میگم باز حافظه اتون خوب یاریتون کردا
خدا خواهرتونم رحمت کنه. روحش شاد
سلام دوست عزیز ممنونم از لطفت من از اون تقبل الله نیستم .انشاالله نصیب شما هم بشه ...بابته عکسها ممنونم ...این سفر هیچوقت فراموش نمیشه ...خدا اموات شما را هم بیامرزه انشاالله
شاد باشی و سلامت
سلام.حاج علی آقا . ما شام می خوایم یا لا یا لا....
و گرنه همون مش علی آقا .
سلام حمید خان اون موقع شام ندادم الان بعد از ۷ سال!!!همون مش علی خیلی قشنگتره
شاد باشی و سلامت
یکی از فانتزیام اینه که....(1)
پیرمرد پولدار تصادف کنه و من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم ، اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه و تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره ؛ وقتی بچه هاش منو پیدا میکنن که پولارو بگیرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها ، اونی که با ارزش بود پدرتون بود …..
.
یکی از فانتزی های دانشگاهیم اینه که با بچه ها یه برنامه بزاریم نمره ها که اومد بریم تو افق محو بشیم !!!
.
.
.
یکی دیگه از فانتزیام اینه که متاهل بشم حسرت دوره ی مجردیمو بخورم و بسوزمو بسازم …
.
.
.
بعد یه فانتزی دیگه دارم : یه جا که خیلی شلوغه گوشیم زنگ بخوره بگم : آره ، آره ، حواستون باشه ؛ " زنده می خوامش” …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر !
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟
.
.
.
آخرین ورژن فانتزیام اینه که ﺍﻓﻘﻮ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ و همینجوری الکی ﺗﻮﺵ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ …
.
.
.
یکی از فانتزیای مامانم اینه که بیاد تو اتاقم ببینه همه چی مرتبه ….
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوی گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اهههههه …
سلام رضا جان با مزه بود مرسی
سلام علی جان
زیارت قبول
چه خوش سعادت هستی که موفق به اینکار شدی.
سلام رضا جان ممنونم از لطفت انشاالله نصیب شما بشه...
سلام حاج علی جان
با خواندن سفرنامه ات سه چیز از خدا برایتان خواستم
آرامش روح خواهر عزیزتان
سلامتی خود و خانواده
و مشرف شدن به سفر حج تمتع
یا حق و التماس دعا
سلام امیر جان ممنونم از لطف و دعایی که برایم کرده ای که این خواسته را خودم همیشه از خدای بزرگ میخوام امیدوارم که خدای بزرگ روح پدر مرحوم شما را هم شاد زیارت خانه خدا را نصیب و خودتون و خانواده محترمتون همیشه سالم و شاد باشید.سپاس داداش عزیزم
سلام...
به رسم ادب دست برسینه نهاده ام و
چشم براه قدم رنجه نگاه شاعرت نشسته ام با سروده ای و عرض ارادتی خدمت تمامی مادران
سلام چشم حتمن خدمت میرسم سپاس از دعوتتان
سلام جناب کاظمیان
قبل از هر چیز چه خوبه که ماشالا حافظه خوبی دارید وتقریبا جز به جز یادتون بود!!
و بعد هم خیلی لذت بردم. اونجا که نوشته بودید خونه کعبه را دیدم و سه آرزو گفتم، بغضم گرفت. چقدر یه دفه دلم خواست نصیب ما هم بشه. یعنی می شه؟؟
آرزو می کنم باز هم سفر دیگه ای داشته باشید به این سرزمین خاص، که سعادت بزرگی است...
در پناه خدا...
سلام دوست عزیز ممنونم از لطفتون اگر حافظه ام خوب بود که روز به روز خاطرات را مینوشتم...ممنونم که حس مرا درک کردید امیدوارم که این سفر معنوی نصیبتون بشه انشاالله.سپاس از محبت و حس زیبایتان
شاد باشید و سلامت
سلام جاج اقا کاظمیان گرامی
روز بخیر
ممنونم که دعوتم کردی .
خوش به سعادتتون زیارتتون قبول .
دستت درد نکنه .چه جامع و کامل جزییات این سفر معنوی رو نوشتید احسنت .ادم هوایی میشه.البته من عمره مفره ثبت نام کردم تا کی فسمتم بشه و خدا چی بخواد.
اقا واقعا شما متخصص در نوشتن سفرنامه هستید. باید یه کتاب بنویسید.
براتون ارزوی موفقیت و شادکامی دارم .
ایام به کام.
سلام دوست عزیز.ممنونم از لطفتون .امیدوارم نوبت شما هم هرچه زودتر بیاد و مشرف بشید ...خواهر من کتاب کجا و این انشای ضعیف ما کجا به هر حال ممنونم از تشویقتون...شاد باشی و سلامت
سلام
خوش به سعادتتون ، زیارتتون قبول باشه.
عکسهای قشنگی بودن دلمو هوایی کرد ایشالا که قسمت ما هم بشه.
روح خواهرتون هم شاد باشه.
سلام الهام خانوم خدا اموات شما را هم بیامرزه ...ممنونم از لطفتون انشاالله نصیبتون بشه ...شاد باشی و سلامت
سلام...
زیارت قبول حاجی...
باتشکر از مطلب زیبا و عمیقتان.
با اجازه شما عکس زیبایی که از یافته گرفتید رو بنام خودتان در وبلاگ قرار دادم...جهت معرفی جشنواره یافته در اردیبهشت ماه.
یا حق
سلام دوست عزیز ممنونم از لطفتان انشاالله نصیب شا هم بشه .خواهش می کنم صاحب اختیاری باز هم ممنونم شاد باشی و سلامت
یکی از فانتزیام اینه که....(2)
یکی از فانتزیام اینه که بچه هام یه دو قلوی پسر و دختر بشن ! بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها” … بعد وقتی که دعواشون میشه بزنن تو سر و کله ی هم ، منم داد بزنم بگم : رها ، رهارو رها کن !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم خودمو با اولین پرواز میرسونم …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم …
.
.
.
میخوام اینبار که مراقب اومد بالا سرم گفت : سرت بچرخه و تقلب کنی صفر رد میکنم ، یه نگاه به سبک فانتزی بهش بندازمو بگم : منو از صفر میترسونی ؟ برو از خدا بترس ! اونم که منقلب شده بگه اوکی هانی از یو ویش !!!
فانتزیه دیگه ممکنه وسطاش زبونشم عوض بشه ! پرابلم ؟
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
.
.
.
یکی دیگه از فانتزیام اینه :
سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰ تومنی تا نخورده رو بدم به راننده …
راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم
سلام رضا جان خیلی بامزه بود امیدوارم ادامه داشته باشه
سلام ...و عمو هوشنگ چه زیبا و دلنشین گفتند: حاج علی آقا ...
چه سعادتی در سن 26 سالگی ....منم خیلی دوس دارم که یبارهم شده برم اما الان از مکه واجتر کسانی که به نوعی میشناسمشون و نیازمند کمک هستند برام مهم تر است ....رو ح خواهرتون شاد و ان شالله اینسری با اهل خانواده مشرف بشوید....
سلام ابجی عزیزم شما و عمو هوشنگ لطف دارید...انشاالله اسن سفر معنوی نصیبتون بشه ...روح اموات شما هم شاد...سپاس
سلام,حاج آقا کاظمیان...وقتتون بخیر.
**زیارتتون قبول...
***لطف خدا همیشه شامل حال بندهاشه ودر مورد شما با شرایط
***روحی بدی که داشتین وچون خالصانه دلتون رو سمت خانه ی
***خدا روانه کردید..خداوند میزبان قلب وجان شما بوده...
***که این کمتر سعادتی نیست که نصیب فقط بعضی از
*** بنده ها میشه...که شامل حال شماهم بوده.
****سفرنامه ی معنوی وبسیارخوبی بود,بازم زیارت قبول****
سلام رها جان ممنونم از لطفت خواهر عزیزم سپاس از جملات زیبا و دلنشینتون...بابته سفر نامه هم ممنونم...شاد باشی و سلامت
خوش به حالتون
روح خواهر شاد باشه
سلام.ممنونم از لطفتون امیدوارم نصیب شما هم بشه...ممنونم روح اموات شما هم قرین رحمت الهی...شاد باشی و سلامت