دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .
درباره من
علی کاظمیان هستم متولد 58/12/26و با این وبلاگ دوست دارم در خدمت شما خوانندگان عزیزم باشم
اهل ...روزگارم بد نیست ...
آدرس فتو بلاگ:
http://alikazemian.photoblog.ir
ادامه...
یا الله سلام علی آقا. همکاری مسنی داشتم به نام آقای پورمهدیان . هر جا هست سلامت باشد . روزی خواستم نصیحتم کند . گفت :سعی کن، فردی صادق، راستگو، خوشقول، امانتدار، وفادار و منطقی باشی. این صفتهای خوب از شما فردی قابل اعتماد میسازد ....
جمله اش را گوشه ای نوشته ام . هر از چندگاهی متن آن را مرور می کنم .
سلام داداش.الله یارت.دوستتون واقعا جملات زیبا و پر محتوایی را به شما توصیه کرده ممنونم که اونها را در اختیار من قرار دادی.شاد باشی و سلامت
یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ... مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...
طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...
توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ... مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت! بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!
نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !
سلام رضا جان حکایت بسیار زیبا و پر معنایی بود دستت درد نکنه
ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپردهاند به مستی زمام ما ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
سلام دوست گرامی
جمله حکیمانه و قابل تاملی است
ممنون
سلام ممنونم از لطف شما شاد باشید و سلامت
..
به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارم جز خدایم!
امیدوارم هرگز بی اعتمادی در جانمان ریشه دار نشود....
در پناه خدا
سلام دوست عزیز حرفتون کاملا درسته ...انشاالله...شاد باشی و سلامت
سلام
این جمله را باید از طلا نوشت.
جملهای زیبا هزاران حیف که کسی بهش توجه نمیکنه!!!
سلام ممنونم از لطفتون شاد باشید و سلامت
ایولا
متشکرم
سلام
به نظر من تو این زمونه که مردم همه به فکر خودشون هستند اعتماد معنا نداره . من به چشمهای خودمم دیگه اعتماد ندارم از بس که پشت پا از همه کس خوردم .
سلام دوست گرامی متاسفانه همینطوره که شما میگید و منم با شما موافقم دنیای بدی شده...شادباشید و سلامت
یا الله
سلام علی آقا. همکاری مسنی داشتم به نام آقای پورمهدیان . هر جا هست سلامت باشد . روزی خواستم نصیحتم کند .
گفت :سعی کن، فردی صادق، راستگو، خوشقول، امانتدار، وفادار و منطقی باشی. این صفتهای خوب از شما فردی قابل اعتماد میسازد ....
جمله اش را گوشه ای نوشته ام . هر از چندگاهی متن آن را مرور می کنم .
سلام داداش.الله یارت.دوستتون واقعا جملات زیبا و پر محتوایی را به شما توصیه کرده ممنونم که اونها را در اختیار من قرار دادی.شاد باشی و سلامت
سلام دوست من.
وبلاگت را خواندم و از سروده هایت لذت بردم.
به دیدارم بیا و لک سروده هایم را بخوان و نظرت را بنویس.
با تبادل لینک چطوری؟
خبرم کن.
سلام دوست گرامی ممنونم از لطف شما چشم حتما خدمت میرسم...شاد باشید و سلامت
سلام
جمله ی زیبایی بود.
باشماموافقم ناجور
سلام سایه جان ممنونم از لطفت شدید
یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...
طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...
توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!
نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !
سلام رضا جان حکایت بسیار زیبا و پر معنایی بود دستت درد نکنه
کاملاً درسته
سلام .ممنونم از لطف شما
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
سلام و سپاس
سلام...جمله زیبا وخوبی هست...ممنون...موفق و پایدار باشید
سلام ممنونم از لطف شما شاد باشید و سلامت