ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
خداوندا
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری
و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گستاخی
و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما علی(ع)
و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهی
و به همه مردم ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری
و شایستگی نجات و عزت
ببخش
با تشکر ویژه از وبلاگ ::نابخشوده(آقارضای عزیز)
سلام علی جان
خواهش میکنم
این چه حرفیه
اجازه من هم دست شماست
خوشحالم که کامنتم را دوست داشتی .
ممنونم داش رضا
اسمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوست دارم ...
ممنونم از لطفت پریچهر جان این نظر لطف شماست.
درود علی اقای عزیز
علیرغم اینکه نیایش عمیق دکترشریعتی بطور جامع
کاستیهایی را که هر جنس و طبقه ای را
در جامعه در گیر خود کرده
و در نهایت ماحصل ان یک جامعه بیمار شده است.
به خوبی بیان کرده است.
اما ظاهرا یکی ازمواردیکه سوال برانگیزبه نظرمیرسد
وامکان تحقق ان بالحاظ کردن شرایط و مسائل روزجامعه
وحتی بارجوع به حافظه تاریخی ومواردی
که سراغ داریم مشکل به نظر میرسد.
.مساله وحدت فرقه هاست.
این مساله را می توان از دو زاویه بررسی کرد:
1-از منظر ایده الیستی وارمانگرایانه
که نگاهی خوشبینانه به سرشت انسان و تمایلاتش دارند
و قائل به نزدیکی اهداف و خواسته ها و منافع اند .
وهدف نهایی که برای تعاملات سیاسی و اجتماعی
متصورند همانا سعادت انسان است .
که این مهم فقط در سایه همکاری و تعامل و
وحدت رویه محقق میشود.
2- از منظررئالیستی و واقع گرایانه
که شخصا با این دید موافقم .
معتقدند انسان سرشتی ستیزه جویانه دارد.
از اینرو بستر تعاملات اجتماعی و سیاسی
بر کشمکش و منازعه استوار است.
چون منافع و اهداف و خواسته ها متفاوت
و بعضا متضاد هستند.
لذا تحقق وحدت بین گروهها ،فرقه ها و..
حتی اگر امری محال نباشد اما بسیاردشواراست
ظاهرادر دیدگاه دکتروحدت فرقه ها
با لحاظ کردن بعد اول طرح شده است.
و بارایده الیستی با خود بهمراه دارد.
گرچه درعالم واقع چندان قابل تحقق نیست.
بعبارت دیگر جمع ضدین محال است.
با این حال فرض محال که محال نیست
ما در کل به نیایش زیبای دکترامین میگوییم
به امیدی که جامعه ای سالم و پویا و مزین
به صفاتی که دراین نیایش زیبا ذکر شده است،
داشته باشیم.
ممنونم از توضیح کاملتون نرگس خانوم.امرتونم با اینکه به نظر من لازم نبود اجرا شد.شاد باشید و سلامت
وای عجب شهری، عجب آدمکشی
پـَــ نــه پـَــ ماییم و صدها دلخوشی
پســرانش جملگی فاســد شدند...
پـَــ نــه پـَــ در کار حق وارد شدند...
دختــران اینجا دمـادم عاشـــقانــــد
پـَــ نــه پـَــ دنبال درس و کوششاند
پــهلوانــان وطــن را میکــُـشنــد...
پـَــ نــه پـَــ حلوا و حلوا میکننـد...
مجرم و دزد و فــــراری گشتــهایـــم..
پـَــ نــه پـَــ با حوریان بنشستهایم..
سهم معشوقــانِ اینجـا شد اسیــــد..
پـَــ نــه پـَــ شهزاده با اَسبش رسید..
محض خنده بوده این شعرم همین..
پـَــ نــه پـَــ پاشو بریم زندان اوین
دستت درد نکنه داش رضا
درود بر شما..
خوشحالم که به من سر زدید..
مطالب شما زیبا و جالب است و من همیشه از شخصیت والا و بزرگ شریعتی خوشم می آید و اول وب شما با سخن این مرد روشنفکر و عزیز شروع گشته..
باز هم می آیم و با حوصله تمام مطالبتان را می خوانم...
سلام دوست عزیز
ممنونم از لطفتون.حضورتون باعث افتخاره...
مولای سبز پوش ای اعتبار عشق
شاعرتر از بهار ای تکسوار عشق
در اشکریز باغ وقتی که گل شکست
وقتی که آفتاب در من به شب نشست
نام عزیز تو فریاد باغ بود
یاد تو در خسوف تنها چراغ بود
شب بی دریغ بود
من تلخ و ناامید
تو می رسیدی و خورشید می رسید
وقتی پرنده ها دلتنگ می شدند
دلتنگ می شدی
وقتی شکوفه ها بی رنگ می شدند
بی رنگ می شدی
وقتی که عاشقی از عشق می سرود
خرسند می شدی
وقتی ترانه ای از کوچه می گذشت
لبخند می شدی
اعجاز تو به من
جان دوباره داد
مولای سبزپوش
یادت به خیر باد
من مثل یک درخت
تنها و سوگوار
در فصل برف و یخ
مأیوس از بهار
تو آمدی و باز پیدا شد آفتاب
شولای برفیم شد قطره قطره آب
مولای عاطفه
هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام
جز با تو این چنین
با قلب خویش هم صادق نبوده ام
من مثل یک درخت
گل پوش می شوم
در بطن هر بهار
تا یک درخت سبز
از تو به یادگار
باشد در این دیار
اعجاز تو به من
جان دوباره داد
مولای سبزپوش
یادت به خیر باد
زیبا مثله همیشه
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهائیست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشائیست
مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا
دروغ این بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال من
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
گره افتاد در کارم به خودکرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
--
درسی که پرنده می دهد پرواز است
در درس پرنده صد هزاران راز است
شاگرد پرنده باش، از افلاک برو
کاین راه زمین همیشه دست انداز است
ممنون رضا جان
ای عشق، ای ترنم نامت ترانهها
معشوق آشنای همه عاشقانهها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانهها
با هر نسیم، دست تکان میدهد گلی
هر نامهای ز نام تو دارد نشانهها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشهی گندم به دانهها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانهها
باران قصیدهای است تر و تازه و روان
آتش ترانهای به زبان زبانهها
اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بیکرانهها
کوچه به کوچه سر زدهام کو به کوی تو
چون حلقه در به در زدهام سر به خانهها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانهها
سپاس داش رضا
شعری از بانو سیمین بهبهانی به مناسبت حذف نام کوروش از کتاب های درسی تاریخ
هرگزنخواب کورش
دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
!هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید،
البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند،
آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند،
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا،
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،
تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها،
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،
میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری،
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،
دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی،
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد
کوآن حکیم طوسی،
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش،
ای مهرآریایی
بی نام تو،وطن نیز
نام و نشان
ندارد
بسیار زیبا
کاشکی میشد...
بیا آپم
ممنون از نظرتون.چشم حتما
از سوسک می ترسیم.....از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمی ترسیم.
از عنکبوت می ترسیم...از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببندد نمی ترسیم.
از شکستن لیوان می ترسیم..............................از ;شکستن دل آدمها نمی ترسیم.
بازگشت ، بمعنای آن است که شما در یک دایره ای از دوستان خوب قرار گرفته اید.
شما دوست من هستید و من به شما افتخار می کنم.
مرسی داش رضا
سلام علی جان
ممنون که امدی
بابا من کی گفتم حتما" انتخاب کن
ما هیچکدام اهل خلاف نیستیم
بخدا اون بانک هم ما
ازش اختلاس نکردیم
خودشون بودن.
باور کن
منم شوخی کردم داش رضا.شاد باشی
به مردان ما شرف...!
یه اتفاقی افتاده بود تو آشناها که به این یکی رسیدم خوشم اومد
ممنون از نظرتون با این که برام مبهم بود.میام خدمتتون
برای زمستان وجودم،وجود شاپرک پر سوخته ای نوید بهارنیست
برای غرور شکسته ام، مرحم لبخند دیگران،مرمت ویرانه نیست
برای ابرهای سیاه آسمان بختم،رویای روزهای آفتابی،خواب بچه گانه ای بیش نیست
برای لبهای ترک خورده ام،سرابها بسیار ولی آبی در کار نیست
برای بلبل اسیر باغم، حتی بوی گلها نیز در راه نیست
برای وحشت شبهای تنهاییم، حتی در خواب دیدن روز ،روزی ما نیست
برای بودن، هزاران رنج و ناامیدی،اما برای رفتن ، حتی امیدی نیست
برای سفر ، هزاران ویرانه، اما راهی هر چند متروکه، به کلبه محقر ما نیست
برای زجر و محنت، برزخ و دوزخ، انسانیم
اما برای زیستن،زیستنی بی اختیار، انسانیتی در کار نیست
برای منظر امیدم، سیاهی بیداد میکند.خدایا چرا نوری نیست؟
برای اشکهایم، نه شانه ای، نه حوصله ای، حتی چشمه اشکی نیست
ما فراموش شده گانیم، ما از یاد رفتگانیم، ما گمشده ایم
گمشده در هیاهوی خلقت،گمشده در ازدحام ظلمت،
حتی ارزش نفس کشیدن هم نداریم.حتی حقیرتر از این،حقیرتر
ما از اول دنیا آمدن خسته بودیم،خسته ای درجا،خسته ای در طوفان شب،
که در آرزوی دیدن سحر جان میدهد.
حتی جان دادن این غریبه خسته نیز ارزش قطره اشکی را ندارد.
زیبا و دلنشین مثله همیشه
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید و شخصیت خودتان را محک بزنید.
1. دریا را با کدام یک از تیره، شفاف، سبزویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی ، گل آلود
2. کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث
3. فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در می بینید، یکی در ۵ قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو و هر دو در نیز باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است، آیا آن را برمی دارید؟
بله، خیر
4. این رنگ ها را ترجیح می دهید چگونه اولویت بندی شوند؟
قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید
5. دوست دارید از نظر ارتفاع در کدام قسمت کوه باشید؟
6. در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه ای، سیاه یا سفید
7. طوفانی در راه است، کدامیک را انتخاب می کنید؟
یک اسب یا یک خانه
جواب فردا
جالبه
پرسیدم..... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
با کمی مکث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی
مرسی مارال عزیز
سلام داداش گلم...
خوبی؟؟
سر نمیزنی؟؟؟
امیدوارم دپناه حق موفق و موید باشی...!
سلام آبجی مارال.شرمنده ام.مشغله کاری باعث شده کم بیام نت