ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن."
لا به لای هق هقش گفت: "اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ ..."
خدا گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید"، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و یک روز زندگی کن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید، اما میترسید حرکت کند، میترسید راه برود، میترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.."
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ....
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ...
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟
برگرفته از ایمیل یکی از دوستان
چچه جمله ی جالبی بالای وبلاگتان نوشتید
شاد باشیر و برقرار
سپاس دوست عزیز
سلام. بنده به زور تا شابدوالعظیم اومدم حج نرفتم که حاجیه باشم حاج مربوط به آقایونه!![نیشخند] نخیر جوابتون هست من چندساعتی خارج نت بودم تازه اومدم جوابها رو دارم تایید می کنم. متشکرم همچنین[گل]
سلام انشاالله که نصیب جمیع دوست بشه ه مونث بهانه ای بیش نیست
مقصود یکی دیگر است و بندگی او.خوشحال شدم که مورد اول بود.شاد باشی و سلامت
سلام. بله بنده درکم پایین نیست و خیلی چیزا و کنایه ها رو متوجه میشم منتها دیگران اینجوری نیستن اکثرا و در ضمن تعریف دوستی همون چیزیه که بنده گفتم پس وقتی دوست نیستیم دلیل نداره بیخودی بگید دوست عزیز یا ... . متشکرم همچنین[لبخند][گل]
بنده هم اصراری به دوست بودن با شما را ندارم این یه لفظه که مطمئنا با درک بالاتون اونو درک خواهید کرد.بقیه توضیحاتم تویه وبلاگتون دادم...
شاد باشی خانوم محترم و سلامت
باغبانا اجر آن زحمت که بردی، کن حلالم
شور بختی بین که گل کِشتی و جزخاری نرُستم- پروین دولت آبادی
آنکه در صومعه چل سال شب آورد به صبح
وین زمان معتکف دیر مغانست منم- هلالی جغتایی
نه به شاخ گل، نه به سرو چمن پیچیده ام
شاخه تاکم بگرد خویشتن پیچیده ام- رهی معیری
اشک چشمم رفته رفته در گلو زنجیر شد
طفل دامن گیر من آخر گریبانگیر شد- مقیم هندوستانی
به حصار عمر ماندم به هوای آب و نانی
چه کنم که زندگی شد قفس طلایی من- مهدی سهیلی
بلای عشق گهی از دل است و گاه از چشم
فغان ز دست دل بی قرار و آه از چشم- ذوقی اردستانی
شبی در خواب، او را با رقیبان در سخن دیدم
نبیند هیچ کس درخواب، یا رب آنچه من دیدم- رفیع خان باذل
ما را بس اس جلوه گه شاهدان قدس
دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم- رهی معیری
شرح جفای دوست نه بهر شکایت است
مقصود ذکر اوست، دگرها حکایت است- فیضی تربتی
به غیر از مه ندارد کس خبر از ناله و آهم
که او در وادی هجر تو شبها بود همراهم- بابا فغانی شیرازی
پرسی ز من اندر دل تنگت چه ملال است
داری خبر از حال دلم، این چه سوال است؟- عاصی نهاوندی
دگر سر زیر پر کردم ولی روزی در این گلشن
به مرغان یاد می دادم طریق نغمه خوانی را- ابوالحسن ورزی
کنون کز رعشه پیری به جامم می نمی ماند
چه حاصل گر دهد دوران شراب کامرانی را؟- کلیم کاشانی
سپاس از اشعار بسیار زیباتون ستاره خانوم ممنونم
سلام. باید بگم که وقتی شما میگی فکر میکردم چون خواننده ی دکتر هستی حتما اینا رو می دونی و درک می کنی یعنی چون بقول شما سوء تعبیر کردم درک ندارم! در هر صورت منظور شما هر چی بوده بنده به خودم نمی گیرم. خدا ببخشه. متشکرم همچنین[لبخند][گل]
خانوم تو را خدا بی خیال چه دل خجسته ای داری ول کن دیگه ....
سلام علی جان
ممنون بابت نظر لطفت.
بچه محلها که کاملا" شناخته شدن هستند
و قابل اعتماد برای دوستی پایدار.
امیدوارم همیشه پایدار بمانید.
سلام داش رضا.خواهش می کنم.منم با شما موافقم.شاد باشی و سلامت
اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان بر خورد میکردید
اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید
اگر هر روز شارژش میکردید
باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید
پایِ صحبتهایش می نشستید
... پیغامهایش را دریافت میکردید
پول خرجش میکردید
براش زیور آلاتِ تزئینی میخرید
دورش یک محافظ محکم میکشیدید
در نبودش احساسِ کمبود میکردید
حاضر نبودید کسی نزدیکش شود حتی
مطالبِ خصوصیتان را به حافظه اش میسپردید
همیشه و همهجا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی
و اگر همیشه... همراهِ اولتان بود
با داشتن یک همسر خوب و مهربان هیچکس تنها نیست
الان هم که گوشی ها تاچی شده، اگر همونقدر که گوشی رو تاچ میکنید همسرتون رو نوازش بکنید کلی خوشبخت می شوید
زیاد خوشحال نشید جوابیه فردا
سلام داش رضا.این که خیلی جالب بود ببینم فردا چی میشه خدا عالمه
سلام. خیلی عالی بود.
مرسی که به وبلاگم سر میزنی. خوشحال میشم نظرتو بهم بگی.
بعد نظر تو آپ کردم .البته خیلی تند تند نمیتونم آپ کنم.
سلام دوست عزیز.خواهش می کنمچشم حتما میام خدمتتون مرسی که اطلاع دادین
فدای تو داداش گلم که اینقد قشنگ مینویسی..داداش علی جونم..
خدا نکنه آبجی آتوسا.ممنونم از لطفت یه دنیاااااااااااااااا
سلام علی جان گرامی
وقتت به خیر
ممنونم که به وبم سر زدی
خدا حفظت کنه
میگم حالا این دو روز مونده بود
ما چیکار کنیم که لحظه مرگ تازه کاسه چکنم چکنم دستمون میگیریم
من با یه مطلب در خصوص نحوه بالابردن رتبه وبلاگ در گوگل و محبوب کردن وبلاگ در گوگل به روزم
سر بزن و بخون و بعد از نظر دادن وبلاگ من رو هم +1 کن
ممنونم
سلام علی جان گرامی
وقتت به خیر
ممنونم که به وبم سر زدی
خدا حفظت کنه
حالا بازم این دو روز مونده بود فهمید
ما که لحظه مرگ تازه کاشه چکنم چکنم میگیریم دستمون
من با یه مطلب در خصوص نحوه بالابردن رتبه وبلاگ در گوگل و محبوب کردن وبلاگ در گوگل به روزم
سر بزن و بخون و بعد از نظر دادن وبلاگ من رو هم +1 کن
ممنونم
سلام دوست عزیز.خواهش می کنم وظیفه است.چی بگم درست میگی.چشم حتما میام اطاعت امر
سلام وباتشکر از وبلاگ زیبا وبا محتویتان
سایت شخصی دکتر عبدی با هدف اطلاع رسانی وآگاهی بخشی کاربران محترم اینترنتی در استان مدتیست که راه اندازی شده است از تمامی هم استانی های محترم که در زمینه های سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی وآموزشی وپرورشی بارویکرد استانی می توانند نوشته هایی بصورت تحلیلی ،پژوهشی ومقاله نویسی تهیه وتدوین نمایند درصورت تمایل تقاضای همکاری دارد.
مدیریت وب سایت شخصی دکترایرج عبدی
سلام وباتشکر از وبلاگ زیبا وبا محتویتان
سایت شخصی دکتر عبدی با هدف اطلاع رسانی وآگاهی بخشی کاربران محترم اینترنتی در استان مدتیست که راه اندازی شده است از تمامی هم استانی های محترم که در زمینه های سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی وآموزشی وپرورشی بارویکرد استانی می توانند نوشته هایی بصورت تحلیلی ،پژوهشی ومقاله نویسی تهیه وتدوین نمایند درصورت تمایل تقاضای همکاری دارد.
مدیریت وب سایت شخصی دکترایرج عبدی /
زمان سازسفرمیزند.....
بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم که همه ما خاطره ایم
داش علی خیلی عالی بود
سلام خوشحالم که بعد مدتی بهتون سر میزنم.نوشته ی واقعا جالبی بود من که خودم چند بار تجربه کردم وقتی یه اتفاق مهم و سخت و پر استرس در پیش دارم و از سر میگذرونم فردای اون روز دلچسب ترین روزی که تو عمرم تجربه می کنم . البته فقط همون چند روز بعد دوباره زندگی برام تکراری میشه.