ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
پیش از آنکه در باره زندگی گذشته و شخصیت من قضاوت کنی...
خودت را جای من بگذار
از مسیری که من گذشته ام عبور کن
باغصه ها تردیدها ترسها دردها و خنده هایم زندگی کن...
یادت باشد
هر کسی سرگذشتی دارد
هرگاه به جای من زندگی کردی آنگاه می توانی در مورد من قضاوت کنی...
به قول فروغ فرخزاد
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن...
****************************
تسلیت
در گذشت داماد محترم آقای قاسمی مدیر وبلاگ( چو ایران نباشد تن من مباد) را به ایشان و خانواده محترمشون تسلیت عرض می کنیم و از خداوند منان علو درجات را برای این عزیز از دست رفته خواستاریم روحش شاد یادش گرامی
پ.ن:شرمنده آقای قاسمی شدم که سه شنبه ۳۰ خرداد از طریق وبلاگشون از این موضوع با خبر شدم و نتوانستم در مراسم برای عرض تسلیت حاضر بشوم...
+ هر گاه گریه می کنم سبک میشم ، عجب وزنی دارد چند قطره اشک ...
ســــلام دوســت عزیز
ممنـــونم از حضـــور و لـــطفــتون ...
موفــق باشیــد !
سلام دوست عزیز . با افتخار لینک شدید
سپاس آقای قاسمی ممنونم از محبتتون
سلام علی جان
ممنون که آمدی
سنتور زنده یاد مشکاتیان و میثاقیان فوق العاده هستند
متن را با دقت بخوانید تک تک کلمات در جواب نهایی تأثیر دارند .
" یک زن در مراسم ختم مادر خود مردی را می بیند که قبلا او را نمی شناخت . او باخود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است .
او با خود گفت او همان مرد رویایی من است و در همان جا عاشق او می شود .
اما هیچکاه از او تقاضای شماره نمی کند و دیگر آن مرد را نمی بیند . چند روز بعد او خواهر خود را می کشد. "
به نظر شما انگیزه او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟
چند دقیقه با خود فکر کنید و پاسخ صحیح :
این زن امید داشت که در مراسم خواهرش شاید آن مرد را دوباره ببیند.
اگر توانسته باشید به این سئوال پاسخ صحیح بدهید احتمالا شما یک بیمار روانی هستید.
سلام ممنون ک اومدید به وبلاگم.. این پستتون عالی بود..مرسی .. همچنین واسه شعر زیبتا که از فروغ گذاشتین میشه حدس زد چه جور شخصیتی دارید..تو این زمونه ی
پر از نامردی فقط یه وبلاگ واسمون مونده..
واقعا که چه حرف درستی ولی کیه که عمل کنه!
سلام
این متن زیباتون منو یاد جمله ی دکتر شریعتی انداخت
قبل از اینکه درمورد من قضاوت کنی کفش های مرابپوش
درمسیری که من قدم بر میدارم قدم بگذار
لباسی راکه من می پوشم بپوش و.......
اندر غم زمانه گشتم اسیر یاری
یاری مرا که با او هرگز نبود وصالی
دل ذره ذره ذره در آتش نگارم
می سوخت آنچنان که او را نبود خیالی
راندم حرف دل را بر یار پر غرورم
خندید و گفت:یارا ! این عشق هست خیالی
آن ترک وش ندانست عشقش به دل نهان است
عشقی که در دلم کرد غوغای آسمانی
اندر خیال عشقش تا کهکشان برفتم
تا کهکشان که رفتم گفتم که تو خدایی؟
میسوزم از فراغش شب تا به روز نالم
تا شاید او بداند قامت شده هلالی
گویم کای فاطیما: این سوز و ناله ات چیست؟
درد و فراغ عشقت غیر خدا چرا بی؟
سلام خوبی
موضوعات وبلاگت خیلی زیب بودن موفق باشی