ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام به همه دوستان عزیزم...
دیشب به یاد دوران دبیرستانم افتادم وبحثی که با دبیر ادبیاتمون داشتیم در مورد ناز کردن در اشعار فارسی و حتی زندگی اجتماعی...
نظرایشون بر این بود که ناز یه نوع بی نیازیه و شخص ناز کننده چه در ادبیات و چه در دنیای واقعی از بی نیاز بودن به شخص مقابله که ناز می کنه.البته نظر من چیزی غیراز حرف استاد ادبیاتمون بود که ناز کردن را یه جور نیاز میدونستم از طرف شخص مقابل حالا چه در شعر باشه یا برای والدین یا شخص مورد علاقه فرد چه مذکر یا مونث
بعضی از دوستان هم نظراتی میدادن مثله اینکه ناز کردن از لوس بودنه یا جلب توجه اطرافیانه...
حال بعد از سالها به این فکر افتادم که نظر شما دوستان عزیزم را هم جویا بشم و ببینم نظرات و افکار دیگران در مورد ناز کردن(در ادبیات و زندگی اجتماعی) چیه؟
ای کاش امروزمان پر از صلح و آرامش باشد.
ای کاش به خالق آنچنان باور داشته باشید که چرایی برای آنچه هستید به میان نیاورید
.ای کاش پیامدهای بیکرانی را که زاییدهَ دعا کردن است را از خاطر نمی بردید.
ای کاش از نعماتی که دریافت می دارید استفاده کنید و عشقی
که نصیب تان می شود را به دیگران منتقل کنید.
ای کاش گنجایش دانستن این مطلب که مخلوق هستید را داشته باشید.
بگذارید این حضور در مغز استخوان تان جاری شود، به
وجود تان اجازه دهید
آواز بخواند،
پایکوبی کند
ستایش کند و
عشق بورزد
زیبا و خوندنی مثله همیشه
سلام علی جان
ناز کردن گاهی برای جلب توجه و گاهی برای رسیدن به
مقاصد مورد نظر استفاده میشه.
البته من در ادبیات را نمیدانم.
سلام داش رضا
ممنونم از نظرت سپاس
سلام علی آقا
ممنونم..لطف دارید..
چه بحث جالبی!!
به نظر منم ناز کردن یه جور نیازه...
اونیکه ناز می کنه میخواد جلب توجه کنه..
البته این نظر منه...شاید درست نباشه .
موفق باشید و سربلند.
سلام نازنین خانوم.ممنونم از لطفتون و نظرتون.با هم در مورد نیاز بودنه ناز همفکریم . به نظر من درسته .شاد باشی
سلام داداش علی...
به نکته لطیفی اشاره کردی....
به نظر من ناز کردن یه نوع جلب توجه و اظهار وجود نسبت به طرف مقابله..!
اگه شخصی به محبت و عشق نیاز نداشته باشه ناز نمیکنه پس میشه گفت از سر نیازه نه بی نیازی...!
درپناه حق موفق و موید باشید...!
ممنونم از نظرت آبجی مارال.موافقم
سلام ..به نظر منم ناز کردن یه نوع نیازه..و هر دلیبلیمیتونه داشته باشه..مثلا جلب توجه..جلب محبت..یا هر چیز دیگه ای..اما به نظرم ناز کردن یه هدفی پشتش داره..من خودم بیشتر ناز کردن دوس دارم تا ناز کشیدن ..خوب هر دوتاش به نظر من سر جاش قشنگه..بی نیازی میمونه واسه وقتی که انسان به خدا تکیه کنه و هم ناز خدا رو بکشه..هم خدا نازش کنه..عاشق ناز کشیدن خدام..وقتی ازش تعریف میکنم و هی نعمتها و قشنگیاشو به رخش میکشم..
ممنونم از نظر زیبا و کاملتون.سپاس
به نظر من هم ناز یه نیاز هست نیاز به دیده شدن ، توجه، دوست داشته شدن و ...
اما در ادبیات را نمیدونم...
اما هر ناز کردنی هم با هم دیگه فرق داره اما بشترشون همون جلب توجه هست
البته اینها نظر شخصی من هست
بحث جالبی بود
ممنون
ممنونم از نظرت فرزانه خانوم لطف کردی
سلام علی آقا
نخیر من توی برنامه بفرمایید شام شرکت نکردم راستش خس خوبی نداشتم به این برنامه و یکمی هم دلایل خودم
شاد باشید
سلام فرزانه خانوم.ممنونم از توضیحتون.شما هم شاد باشید و سلامت
سلام آقا علی - اول که ممنون از لطفتون چشم برای شما هم متن و سخن می نویسم - دوما راجع به آپتون جالب بود به نظرم- آخه یاد دوران دبیرستان و همفکری با معلمای مهربونمون بخیر - عجب روزایی بود
در مورد ادبیات دقیق نمی دونم رشتم ریاضی بوده اما عامیانش ناز کردن رو به معنای بی توجهی به خواسته ی طرف مقابل معنی می کنن که حالا ممکنه گاهی برای هدف خاصی باشه گاهی برای جلب توجه باشه گاهیم ناز کردن نباشه اما اینجوری تعبیر بشه و بخاطر نخواستن باشه - دیگه دیگه - موفق باشید و شاد - التماس دعا .
سلام ستاره خانوم.ممنونم از نظر زیباتون و کامنتهای متنوعی که برام گذاشتی من این جملات را خیلی دوست دارم.شما هم شاد باشی.محتاجیم به دعا
آن که شمع بزم ما را با دَمِ نیرنگ کُشت
محفلش، یا رب، دمی بی شمع شب فرسا مباد!(سیمین بهبهانی)
امسال هم بهار پر از انتظار رفت
هر برگ گُل پرنده شد و از چمن گریخت
باز آن بنفشه ها که به یادِ تو کاشتم
اشک کبود سبزه شد و روى خاک ریخت(ژاله اصفهانی)
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث(حافظ)
جواب را نتوان فکر کرد روز سؤال
چو هست فرصتى، آماده کن جواب اینجا
در آفتاب قیامت چه کار خواهى کرد
اگر به سایه گریزى ز آفتاب اینجا(صائب)
فلک زار و نزارم کردی آخر
جدا از گلعذارم کردی آخر
میان تختهی نرد محبت
شش و پنجی بکارم کردی آخر(باباطاهر)
ندارد درد ما درمان دریغا
بماندم بی سرو سامان دریغا
پس از وصلی که همچون یاد بگذشت
در آمد این غم هجران دریغا(عطار)
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت(حافظ)
تا به کی آهسته نالم در نهان چون چشمه سار؟
همچو موجم نعره ی دیوانه واری آرزوست(سیمین بهبهانی)
بکن قصدی که با من داری ای چرخ جفا پرور
که کردم فرش راه سیلِ غم، ویرانه ی خود را
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
می گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست(ابوسعید ابوالخیر)
کدام نوش، که در وى نهفته نیشى نیست
نفاق، بیشتر از دوستان شود پیدا(صائب)
منم آن مرغ آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم
سرود ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم(فروغ فرخزاد)
ندارد مزرع دنیا بجز غم حاصلی ای دل
بسوز از برق آهی خرمن بیدانه ی خود را
شنیدیم یک عندلیب خوشنوائی
که مینالید وقت صبحگاهی
بشاخ گلبنی با گل همی گفت
که یارا بی وفایی بی وفائی(باباطاهر)
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند(شفیعی کدکنی)
رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار بهم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.(سهراب سپهری)
آن شب، شب شریر،
از ژرفناى ظلمت دریاى خشمگین،
آن گوهر یگانه که ما را نجات داد،
نیروى جاودانه هستى، امید بود. (ژاله اصفهانی)
چه خبر از دل آواره ما خواهد داشت؟
مست نازى که ندارد خبر عالم را(صائب)
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست می دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ)
داغى که بود بر دل مجنون دورگرد
شد تازه از سیاهى چشم غزالها(صائب)
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر، هر آنکه هست گیرند
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت(شهریار)
آهسته رفیقان که بهر گام درین راه
گسترده دو صد دام و یکی دانه ندارد(مجمر اصفهانی)
سپاس از لطفت ستاره جان
ای ساربان، آهسته ران کارام جانم میرود
ای ساربان، قدری درنگ
ای ساربان، قدری زمان
ای سرو قامت هستی ام، لختی دگر اینجا بمان
من بی تو در سیلاب غم، یک چند دم، با من بمان
دردی عمیق و آتشین، از عمق و ژرفای زمین
از آن تبسم، از غمین، از آن نگاه آخرین
ای ساربان، آخر کجا سو کرده ای
اصلا کجا رو کرده ای
هرجا که میخواهی برو
بهر خدا چالاک تر
تنها تو ای بانگ رحیل
یار مرا با خود مبر
عمر مرا با خود مبر
سپاس داش رضا
شرط دل دادن دل گرفتن ، وگرنه یکی بی دل میشه اون یکی دو دل...
زندگی زیباست زشتی های آن تقدیر ماست ، در مسیرش هر چه نا زیباست ان تدبیر ماست ، زندگی اب روانیست روان میگذرد آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
ازشب پرسیدم چه بنویسم برای کسی که دوستش دارم ،گفت :
بنویس بی تو فردایی ندارم...
می گی گل رو دوست داری ولی میچینیش... میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش... میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش... چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟
درعمق آرزوی من است که دروجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد ...
رفاقت مثل آدم برفی ساختنش راحته اما نگه داشتنش سخته ...
به دنبال واژه ها مباش ، کلمات فریبمان میدهند وقتى اولین حرف الفبا سرش کلاه برود ، باید فاتحه ی دیگر کلمات را خواند.
یادت باشه دنیا گرده هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.
راز خوشبختی در این است که کاری را که مجبور به انجام ان هستید دوست بدارید. (هاکسلی)
شاید ( درد ) را از هر طرف بخوانی
درد داشته باشد
اما
( درمان ) که نباشی ( نامرد ) می شوی ...
اول مرکز را پیدا کن بعد دایره ات را بکش.
برای کسی بسوز که برای خاموش کردنت از اشکش مایه بذاره . . .
یه ضرب المثل چینی میگه :
برنج سرد را می توان خورد ،
چای سرد را می توان نوشید ,
اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد . . .
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی میشد . . .
سپاس نازنین خانوم.کامنتات واقعا زیبا و دوست داشتنی بودن.ممنونم
سلام داش علی. از روز اول با این کلمه مشکل داشتم و اصلا خوشم از ناز کردن نمیاد! سرویس فتوبلاگ مشکل پیدا کرده و قوا دادن درستش کن. سرافراز باشی داداش
سلام داش رضا ممنونم از نظر و توضیحت
مرسی جناب کاظمیان سرور گرامی.
خواهش می کنم دوست عزیز شما لطف دارید بزرگوار
سلام علی جان
خوبی
ممنونم از حضورت و نظرت.
همسر خوب هم دست کمی از پدر و مادر نداره
چون خودش هم قراره که مادر بشه.
سلام داش رضا.ممنونم از حضور سبزت
راز خوشبختی در زندگی مشترک
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو)بفهمند.سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیون بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟" یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولته!"
خیلی جالب بود ایول داش رضا